خلاصه ماشینی:
"شادروان استاد ملک الشعراء بهار ابیاتی در رثاء یکی از بزرگان ادب1سرودهاند که مناسب حال است: از ملک ادب حکمگزاران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گوید چه نشینی که سواران همه رفتند افسوس که افسانهسرایان همه خفتند اندوه که اندوهگساران همه رفتند فریاد که گنجینه طراران معانی گنجینه نهادند به ماران همه رفتند خونگری بهار از مژه در فرقت احباب کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند و سمائی مروزی شاعر قرن ششم قطعه شعری دارد که زبان حال نویسنده این سطور است: با که گویم راز چون محرم نماند میزیم با درد چون مرهم نماند دوستان رفتند ز یشان نزد ما یادگار بهتری جز غم نماند یار معنیدار گر نایاب شد دوست دعویدار آخر هم نماند مانده بود اندر گل شادی نمی اندرین ایام هم آن نم نماند (1)."