خلاصه ماشینی:
"اما آیا شما چیزی دربارهء تونینگری شنیدهاید؟مگر نه این که او فقط به این دلیل ساده که (تصویرتصویر) *میشل فوکو روشنفکر بود به زندان افتاد؟1 دلا کامپانی:خب،چه چیز باعث شد که شما پشت ناشناس ماندن پنهان شوید؟آیا در حکم اعتراضی است به این نکته که امروز فیلسوفان از تبلیغات گرداگرد نام خود بهرهبرداری میکنند؟ فوکو:این چیزی نیست که مرا خیلی تکان بدهد.
دلا کامپانی:آیا این اشتیاق به دانستن،به نوعی،مبهم نیست؟به راستی مردم با این همه دانش که به دست میآورند چه خواهند کرد؟اصلا به چه درد آنها میخورد؟ فوکو:یکی از کارکردهای اصلی آموزش این بود که آموزش فرد باید همراه باشد با جایگاه او در جامعه.
این را هم باید اضافه کنم که فلسفه راهی برای پرسش از خودان نیز هست:اگر نسبتی که ما با حقیقت داریم چنین است،پس چه رفتاری باید در پیش گیریم؟من باور دارم که کاری قابل توجه و متنوع انجام گرفته و هنوز هم انجام میشود که هم نسبت ما با حقیقت را عوض میکند،و هم شیوههای رفتاری ما را و این در وضعیتی بسیار پیچیده شکل گرفته،از راه انبوهی از پژوهشها،و رشتهای از جنبشهای اجتماعی،این به دقت،زندگی فلسفه است.
اما آن کسانی که حتی یک بار در زندگی خود لحن و آوای تازهای را دریافتهاند،و روش تازهای در نگریستن به چیزها را،و راه نویی در انجام کارها،چنین کسانی،به نظر من،هرگز نیازمند شکوه و شکایت از این نخواهند بود که جهان خطاست،و تاریخ مسیر آدمهایی است که هیچ تأثیری به جا نمیگذارند،و زمان آن رسیده که دیگران خاموش شوند تا دست کم آوای نارضایتی اینان به گوش رسد..."