خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) از سر برفت سایهء مهر پدر مرا؛ بشکست بار درد گرانش کمر مرا.
آن گرگ جانشکار که مرگ است نام او، بربود-خاک بر سر گیتی!پدر مرا.
بیبازگشت،بست به ناگاه رخت و رفت؛ داغی نهاد بر دل و جان زین سفر مرا.
صد خرمن شکیب بسوزد به اخگری، آن آتشی که زد به دل و جان شرر مرا.
آبی بر آتشی که بسوزد جگر نزد، دریای اشک ریخت اگر چشم تر مرا.
من آن درخت سخت ستبرم که دست بخت، برکند و برفشاند همه برگ و بر مرا؛ نینی؛من آن درخت کهن ریشهام که دهر، گویی فرو فکند به زخمر تبر مرا.
و آنسان که گفت«شاعر یمگان دره»،سره: «گویی زبون نیافت به گیتی مگر مرا!» زآن باب بهترین ز چه بگسست جاودان، این چرخ باشگونهء بیدادگر مرا؟!
زر بود آن عزیز درین خاکدان پست؛ در خاک ز آن نهاد جهان گنج زر مرا.
فخر فزون من همه آن بود و نازشم، کان جاودانه مرد بخواند پسر مرا."