چکیده:
ستانیس،همان آزادی است و آزادی یا برون ایستا بودن نیز یعنی:«خود را در معرض سرشت آشکار و بیپرده آنچه-هست نهادن».نویسنده مقاله،در پایان پیشنهادی را در خصوص انجام پژوهشهای آتی در این زمینه،مطرح مینماید. *نوشتار«در سنگلاخ ارض موعود هوسرلی»حاوی دیدگاههای برخی از شارحان دیروز و امروز هوسرل همراه با بیان کلی فلسفه وی و بررسی و طرح انتقادهایی به پارهای از دستاوردها و مبادی این فیلسوف است.مقاله پس از بیان معنای واژگانی همچون شهود، اپوخه،تقلیل و...که در قاموس هوسرل معنای خاص خود را دارد به روایت کوکلمانس از پدیدارشناسی هوسرل میپردازد. کوکلمانس دیدگاههای هوسرل را دربارهء فلسفه حساب شرح میدهد و براین باور است که همان دیدگاهها اگرچه عمدتا حول روانشناسیگرایی متمرکز است اما درعینحال رگههای پررنگ پدیدارشناسی آینده را در خوددارد.به روایت کوکلمانس،هوسرل سپس در اثر خود تحت عنوان پژوهشهای منطقی،نسبت به گذشته چرخش پیدا میکند و به گرایشی که فلسفه را قابل تحویل به علم مربوط به امور واقع میداند،حمله میبرد و از آن پس فنومولوژی-به زعم خود او-میکوشد که برای فلسفه،بنیادی محکم یافته و از فلسفه،علمی دقیق و قدرتمند بسازد. در ادامه،نویسنده به روایت بوثری از پدیدارشناسی میپردازد؛همراه با مقایسهای بین پوزیتیویسم و پدیدارشناسی و تشریح معنای زیست جهان.از نظر بوثری با گذشت زمان جهتگیریهای متفاوت متعددی نسبت به پدیدارشناسی به وجود آمده که برخی از آنها در ورای تفکر هوسرل و یا حتی مخالف با آن بوده و این امر تعریف عام و واحد را از فلسفهء پدیدارشناسی ناممکن میسازد.در نظر بوثری، پدیدارشناسی یک مکتب نیست که واجد مجموعهای از اصول مسلم باشد بلکه آن را حرکتی قلمداد میکند که دکترینهای مختلفی را پیرامون محوری مشترک دربرگرفته است.مقاله با شرح انتقادهایی به پدیدارشناشی هوسرل خاتمه مییابد؛از این دست که چرا رؤیای فلسفه همچون علم فرسخت،به پایان آمد و چرا به دلیل انتخاب«ماهیت»به جای«وجود»،توانش لازم را نداشت.مقاله نشان میدهد که اگرچه هوسرل در تحقق سودای خود،ناکام بود،مع الوصف دستاوردهای گرانقدری را برای اندیشه بشری به ارمغان آورد.
خلاصه ماشینی:
"تمام تلاش هایدکر در تفسیر خود از نقد عقل محض کانت عبارت از این است که نشان دهد مراد کانت از تألیفی بنیادین که او به منزلهء بنیاد معرفت تلقی میکرد همان استعلا و برون خویشی دازاین به سوی موجودات است.
01 هایدگر همین تصویر خویش از دازاین و تلقی خود را خصوصیت طرحافکنی آزادانه دازاین به منزلهء یکی از اوصاف اساسی آدمی و نقش اساسی این طرحافکنی آزادانه در قوام بخشی به ماهیت ادراک و تفکر در تفسیر خویش از کانت نیز بازگو مینماید،و میکوشد تا نشان دهد که آزادی یکی از ویژگیهای اساسی خود ادراکی استعلایی و یکی از عناصر بنیادین در مواجهه با یک متعلق و در عمل متعلقسازی (ابژهسازی (Objectification و برابر ایستاندن یک برابر-ایستاست.
تمام تلاش هایدگر در تفسیر خود از نقد عقل محض کانت عبارت از این است که نشان دهد مراد کانت از این تألیف همان وحدت ذاتی شهود و فاهمه،یعنی همان وصف استعلای ذهن و یا برون خویشی نحوهء هستی آدمی به سوی موجودات است.
به همین دلیل است که کانت برای ممانعت از این بدفهمی میان کارکاردهای تجربی و کارکردهای استعلایی قوه خیال تمایز قائل میشود و آنچه که در بحث از تألیف بنیادین معرفت و وحدت ذاتی شهود و فاهمه موردنظر است کارکردهای استعلایی قوه خیال استعلایی است و نه کارکردهای تجربی آن،قوه خیال استعلایی در نقد عقل محض،در واقع اشاره به همان واقعیتی دارد که هایدگر در وجود و زمان از آن با اگزیستانس یا بیقراری (Care) تعبیر میکند."