چکیده:
هدف از این مقاله معرفی اجمالی ولی کاربردی نشانهشناسی است.در این مقاله تلاش شده است تا الگویی برای نشانهشناسی رسانههای جمعی ارائه گردد.این الگو براساس کار قبلی فیلپ تاگ(1999)در مورد نشانهشناسی موسیقی مردمپسند بازسازی شده است.
خلاصه ماشینی:
"همچنین،از آنجا که عناصری که باید در یک تحلیل نشانهشناختی موردنظر قرار گیرند،زیاد هستند و غالبا،برخی از این عناصر در جریان تحلیل از قلم میافتند،بهتر است که محققان برای متنهای رسانهای (مطبوعاتی،رادیویی،تلوزیونی،سینمایی و تبلیغاتی و حتی اینترنتی)مورد تحلیل خود،یک فهرست کنترل(چک لیست)فراهم سازند،تا چیزی از قلم نیفتد.
نخستین مسئلهای که در این روش رخ مینماید،آن است که با چه معیارهایی میتوان گفت که توصیف یکسان مردم از یک متن رسانهای از نظر علمی از اعتبار لازم برخوردار است؟ملاکهای متعددی برای تعیین اعتبار چنین تشخیصی میتواند وجود داشته باشد.
در اینجا،این پرسش پیش میآید که از کجا مطمئن هستیم که معنای نشانهها را به درستی دریافتهایم؟این موضوع وقتی جدیتر میشود که بدانیم نشانهشناسی به این طریق تبدیل به عملی مکانیکی شده است که محققان آن را اجرا میکنند.
برخی از محققان دوست دارند تا با نسبی کردن روش نشانهشناسی،به ویژه با قرائتهای پساساختارگرایانه آن(به مدد مفاهیمی چون مرگ مؤلف،تعدد تفاسیر،شناوری نشانهها و مفاهیم هرمنوتیکی دیگر) نشان دهند که هرچه آنها میگویند،یک قرائت ممکن و بنابراین درست است!ضمن آنکه باید برداشت پساساختارگرایانه را جدی گرفت و نشانهشناسی را به روشی متصلب تقلیل نداد،از دیگر سوی،به دام نسبیگرایی محض هم نباید درغلتید.
3. استفاده از حافظه تولیدکنندگان:حتی از تولیدکنندگان متون رسانهای نیزمیتوان پرسید که با دیدن متن رسانهای به یاد چه متن مشابهی میافتند؟ مرحلهء بعدی مقایسه بیناعینی بررسی این موضوع است که آیا متون رسانهای متنوعی که برای مقایسه گردآوردهایم،حاصل چیزی بیش از تشابههای ساختاری با یکدیگر هستند یا نه؟برای پاسخ به این پرسش باید به جنبههای دیگر توجه کنیم."