خلاصه ماشینی:
چرا باید فیلسوفی کرد؟ سرمقاله انشاء الله رحمتی (به تصویر صفحه مراجعه شود) پرسشی همیشگی درباره فلسفه و بهطور کلی هرگونه تأمل عقلی و خرد ورزی مطرح است مبنی بر اینکه«به راستی فلسفه و اینگونه تأملات به چه کاری میآیند؟»،«آیا از فلسفه و تأملات فلسفی،کاری ساخته است؟»بدیهی است که دانش فلسفه که بیش از هر دانش دیگری،نامش با پرسش انگیزی پیوند خورده است،نمیتواند با این پرسش برخوردی تحکمآمیز داشته باشد.
باری انکار نمیتوان کرد که طرح چنین پرسشهایی از رویکرد فایده مدارانه (utilitarian) سرشت بشر ناشی میشود،به این معنا که آدمی احساس میکند که باید،به بیان بسیار ساده،نقد عمر خویش را صرف چیزی کند که بالاخره به نوعی به درد دنیا یا آخرت او یا هم به درد دنیا و هم به درد آخرت او بخورد.
حال اگر چنین است که آدمی باید از حضیض جهل مرکب برخیزد و بر سریر جهل فرهیخته بنشیند و کمال انسانیت او در این دنیا(صرف نظر از اینکه به آخرت اعتقاد داشته باشد یا نه)در گرو همین است،پس بر او فرض است که برای برآوردن این نیاز لا اقل به اندازه تلاش برای برآوردن هر نیاز دیگری در زندگی خوش بکوشد،و در این مورد تعداد هرچه بیشتری از همنوعانش را همراه خویش سازد.
در حقیقت نتیجهای که هانری کربن میخواهد بگیرد این است که در مسیحیت رسمی وظیفه تفسیر و تأویل کتاب آسمانی که به یک معنا وظیفه همه پیروان آن دین است،به جماعت خاصی که همان رهبران کلیسا باشند،اختصاص یافته است و دیگر انسانها باید از مجرای آنها تأویل کتاب آسمانی را به دست بیاورند.