خلاصه ماشینی:
"از یک سو،اسطوره تنها زمانی بوجود میآید که رویداد آغازین جایی در تاریخ نداشته باشد اما در عین حال در زمانی پیش از تمام تاریخ واقع شود:از تعبیر کلاسیک ایلیاده اگر استفاده کنیم میتوان گفت آن روزگاران از سوی دیگر،آنچه در هر بنیانگذاری اینچنینی در معرض خطر است ارتباط دادن زمان ما به این زمان دیگر است،خواه این زمان زمان اشتراکی باشد خواه بدلی یا زوالی و یا رهایی.
تاریخ با این نحوه انتقال و پذیرش،گسستی معرفتشناختی را نشان میدهد،البته تنها پس از تکاملی که بسیاری از مراحل میانی (میانجی)را شامل میشود فراتر از مسأله نگارش تاریخ،این مسأله قرار دارد که چگونه یک فرهنگ خاص صورت تاریخی وجود خود را تفسیر میکند.
ارتباط دوگانهء گسست و پیوند بین اسطوره و تاریخ در سطح گونه روایی(داستانی)زمانی آشکارتر میشود که ما غایت یا مقصد تعیینشده برای این نوع جدید از ادبیات را بررسی کنیم.
افزون بر این،این امر سبب میشود از وجود همزمان چندینگونهء مختلف از حکایات و داستانها در یک فرهنگ غافل شویم) سومین ویژگی کار هرود در همین راستا خود را نشان میدهد:هدف پژوهش او کشف علت یک رویداد ذاتا مشاجرهآمیز، یعنی جنگهای ایرانیان است.
در کنار این تکامل طولی(خطی) لازم است جایی برای انبوهی از ژانرهای ادبی و شیوههای تفکر مربوط به آنها باز کنیم: اسطورههای مربوط به زایش خدایان که به سبک اسطورهشناسی ادبی و علمی نگاشته شدهاند،اسطورههای دوران قهرمانان که به سبکی حماسی و تراژیک تدوین شدهاند،و سرانجام تاریخ اینکه افلاطون در دیالوگهایش به اسطورهها میتازد از آنروست که در آن زمان هنوز تاریخ جای اسطوره را نگرفته بوده است."