خلاصه ماشینی:
"به همین دلیل سعی کردم تظاهرات میلیونی جزو زمان/مکان داستان نباشد،ولی از طرفی هم میدانستم که اتفاقات داستان در طی این تظاهرات میگذرد-غریزهام به من میگفت که ماجرای داستان باید در تظاهرات میلیونی بگذرد-بنابراین تصمیم گرفتم که دست به کار نوشتن داستان بشوم و امیدوار بودم که عقلم بر غریزه چیره شود و زمان/مکان تازهای برای داستانم پیدا کنم.
ولی در حین نوشتن داستان با خود گفتم که گرچه من و هرکس دیگری ممکن است متوجه شود که تظاهرات میلیونی استعارهء واضح و سرراستی برای رابطهء این دو است،ولی خود اسپرجن و ری بیونز که متوجه این موضوع نمیشوند،یعنی نمیتوانند بشوند؛این دو آنچنان درگیر اهداف خود بودند که دیگر فرصت نمیکردند به اطراف خود توجه کنند.
ولی چون بخش اعظم این که اسپرجن کیست و با تردید او در قبال نقشهایی که برایش در نظر گرفته شده مرتبط است(به عنوان یک فرد مذکر خاص،یک سیاهپوست خاص،یک پسر خاص که موردنظر پدرش است)،چالش نوشتن از دید یک فرد مذکر به چالشی برای کشف و مکاشفه تبدیل شد به جای اینکه به تقلا برای نشان دادن رفتار مردانهء قالبوارهای(آرکی تایپ)تبدیل شد."