چکیده:
یکی از متفکران تأثیرگذار در چند دههء گذشته کشور ما سید احمد فردید است.فردید با کاوشهای اسمشناسانه،بهرهگیری از آراء عرفای اسلامی،فلسفهء هایدگر و تأمل در منابع دینی،به مقولات و مفاهیمی نو رسید که هم تجددگرایان و هم سنتی اندیشان را با چالشهایی جدی مواجه ساخت.به نظر او،ما بعد الطبیعه در سراسر تاریخش،مبتلا به غفلت از وجود و خلط میان وجود و موجود بوده است.همهء نظامهای فلسفی شرق و غرب به دلیل غفلت از علم حضوری و محدود ماندن در تنگنای علم حصولی،از شرق حقیقت دور و گرفتار غربزدگی شدهاند.علاوه بر این،بشر در دورهء جدید با طرح«اصالت موضوعیت نفسانی»از سوی دکارت،به خودبنیادی رسیده و غربزدگیاش مضاعف شده است.ما شرقیان،که صدر تاریخ جدیدمان ذیل تاریخ غرب است،در این ماجرا وضع اسفبارتری داریم.عصر طلایی تاریخ،دورهء امت واحده پریروز بود که انسان در قرب وجود مأوا داشت.دورهء دیروزی با متافیزیک آغاز شد و امروز عصر«خودبنیادی»است و فردا دورهء آگاهی از این وضعیت و تمنای رهایی از آن.اما دورهء نهایی در تاریخ بشر،عصر امت واحده پس فرداست که عصر سراسر نور و ظهور است؛عصری که جامعهء انسانی به اوج کمال میرسد.مقالهء حاضر این نظام فکری را استخراج،تنظیم،تحلیل و به اجمال،نقد میکند.
خلاصه ماشینی:
"اما شگفت اینجاست که فردید با این همه سختگیری نسبت به همهء حکمای متأله و غیر متأله،چگونه هایدگر را چنان تطهیر و تعظیم میکند!چگونه از نظر فردید مسلمان شیعه و ملتزم به شریعت و مخالف ما دیگری و لا مذهبی،ملا صدرا شیعهء عارف و ملتزم به وحی و معتقد به امام زمان علیه السلام و اهل سلوک عرفانی غربزده و طاغوتی است،اما هایدگر،که نه اعتقادش به خدا و نه مذهبش معلوم است و نه اهل سلوک عرفانی است،فیلسوف انتظار و حکیم انسی؟از نظر وجودشناسی-حکمت انسی هم،که به فلسفهء ملا صدرا نگاه کنیم،انصاف این است که او در اصالت و وحدت وجود گامهای بلندی برداشته است.
اما پرسشی که میتوان طرح نمود این است که آیا پیش از آن دوره،تمام بشریت در دورهء واحده پریروزی بودند و همه یکتاپرست و بدون طبقات و به دو از هرنوع نفسانیت؟آیا پرستشگران خدایان افسانههای یونانی و بتپرستان غیر یونانی متعلق به دورهء امت واحده آنچنانی هستند؟آیا هزیود (Hesiodos) و هومر (Homeros) متعلق به دورهء قدسی امت واحده توحیدیاند و به حکمت انسی تعلق دارند؟آیا فیلسوفان پیش از افلاطون از طالس ملطی (Thales of Miletus) تا پروتاگوراس (Protagoras) همه از عرفا و حکمای انسی بودند و در قرب وجود مأوا داشتند و این سقراط و افلاطون و ارسطو بودند که با آوردن متافیزیک نیست انگار،بشر را منحرف کردند؟تاریخ فلسفه هیچ چیزی که دال بر این باشد نشان نمیدهد.
»(همان،ص 734)اما از برخی سخنان فردید استفاده میشود که او قول به«اصالت ماهیت»را نیز به عرفا نسبت میدهد،اما باید توجه داشت که معنایی که او از«ماهیت» اراده میکند غیر معنای رایج در بین فلاسفه در بحث از اصالت وجود و ماهیت است."