خلاصه ماشینی:
"شاهکار یک نویسنده مشهور بطوریکه نوشتهاند آلکساندر دوما(پدر)روماننویس مشهور نویسنده سه تفنگدار و کنت غالبا احتیاج بپول داشت.
مردم مقالات را میخواندند و متعجب بودند که چرا آلکساندر دوما با انقدرت قلم ساکت مانده جوابی نمینویسد و هروقت هم در حضور خود او صحبتی ازین موضوع بمیان میآمد با خنده و بیاعتنائی تلقی میکرد.
در آخر ماه آلکساندر دوما بملاقات مدیر روزنامه رفت،مدیر با تصور عصبانیت و خشم شدیدی که دو و میکرد پرسید«آیا شما برای آشتی کردن آمدهاید؟» جواب داد:خیر،پرسید:پس برای اعلان دوئل آمدهاید؟ گفت:خیر.
پرسید:پس چه فرمایشی دارید؟ گفت:«فقط برای تصفیهء حسابمان آمدهام زیرا این مقالات یکماهههمه اثر قلم خود من بوده است!» مدیر روزنامه با کمال تعجب از این شاهکار حساب خود را با مفروغ نمود."