چکیده:
موضوع آرمان شهر1یا به عبارتی بهشتی زمینی که در فضای آن بشر بتواند به خواستهها و آرزوهایش دست یابد همواره موضوع بحث اندیشمندان بوده و دغدغه خاطر انسانها را در هر عصر و دورهای فراهم نموده است . تا آنجا که از بنیادهای تفکر اسلامی بر میآید،مدینهء فاضله یا آرمان شهر اسلامی با دیگر انواع آرمان شهر معرفی شده در فوق،تفاوتهای اساسی دارد.در آرمان شهر اسلامی نه تنها همه چیز میمیرند و اصولا بنیاد و ذات زندگی این جهانی بر مرگ و نابودی جسم و عالم ماده قرار دارد،بلکه مرگ در دیدگاه ساکنان این شهر دروازهای است که بدون گذشتن از آن راهی به سوی مقصد کمال ندارند.این مقاله،میکوشد تا بر اساس مبانی فکری و فلسفی و یا بهرهگیر از منابع ناب و اصیل اسلامی،تصویری،هر چند مقدماتی را از ساختار معنایی آرمان شهر اسلامی یا همان آرمان شهر آیندهء مردم جهان ارائه دهد.
خلاصه ماشینی:
"هر روز،آن زمان که با بدنهای خسته از دشتستانهای کار و فعالیت به کلبههای عشق و محبت خویش بر میگردند،بازو در بازوی انس،این نغمهء شورانگیز مرغ ملکوتی شهر خداوند را با یکدیگر سر میدهند: حجاب چهرهء جان میشود غبار تنم خوشا دمی که از این پرده چهره برفکنم چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست روم به روضهء رضوان که مرغ آن چمنم چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس که در سراچهء ترکیب تخته بند تنم مرغانی را میمانند که از خانه عشق به پرواز در آمدهاند تا در زمین چگونه فرود آیند،برای مدت کوتاه آشیانهای در خور سازند،نه کم و نه بیش،و به آن کیفیت که بتوانند در بارور ساختن آن کوششی در خور داشته و لذا شهود تولدی را تجربه کنند،و تنها به آن استقامت و پایداری که در ترتیب و مسئولیت، آموختن درس پرواز را بر عهده دیگری گذارند و در تمامی این ایام،در حالی که زنده کردن شوق پرواز زیبایی جمال محبوب را در قالب قصهای شیرین در گوش نورسیدگان زمزمه میکنند،دل در گروه مقصد دارند که چه وقت نوبت در رسد و مشتاقانه در بازگشت به سوی خانه به پرواز در آمده از زمین زندگی بکوچند.
ایشان اگر در کاری بر یکدیگر پیشی میجویند کاری است خیر،و کار خیر همان فرمان محبوب خیر است که خود نیز نام خیر بر خود برگزیده است72و همانا او برتری جویندگان را دوست ندارد82و این صائب تبریزی است که از پنجرهء شعر خویش این کلام ربانی را با زیبایی تمام به تصویر میکشد: در شاهراه عشق ز افتادگی مترس کز پا فتادن تو به منزل رسیدن است بندهای از بندگان حکیم نیز بر فرنزد خویش طریق را چنین مینماید: ای پسرم..."