چکیده:
عدم واقعگرایی اخلاقی به معنای عدم ترابط و همخوانی میان دانش و ارزش،از یک سو در تفکر ظاهرگرایی اشاعره ریشه دارد و از دیگر سو به خاستگاهی تجربهگرایانه متکی است،این رویکرد با تأثیر و تأسی از هر دو منشأ پیش گفته،به ویژه دیوید هیوم انگلیسی،توسط برخی روشنفکران دینی داخلی،با افقی نو و نگاهی جدید استمرار یافت و همان مبنای عمومی عدم امکان استنتاج باید از هست،و اخلاق از توصیف را به آیات قرآن تسری و تعمیمی داده،به این معنا که از جهانبینی و الهی ارزشهای اخلاقی و معنوی قابل دستیابی نیست.
در این نوشته خواهد آمد که التزام به غیر واقعگرایی،پیامدهای سوء و نامطلوبی را در پی خواهد آمد که برجستهترین آن پلورالیسم،ناپایداری و در نهایت نسبیتگرایی اخلاقی است؛افزون بر اینکه ما جدا انگاری میان دانش و ارزش را ادعایی بیدلیل دانسته،بر این باوریم که میان هست به عنوان هدف و کمال نهایی که قرب الهی باشد و پایبندی به اوامر و نواهی دینی،تلازم و ضورت بالقیاس الی الغیر برقرار است.
در پایان نیز به اشکالات نقضی این دیدگاه خواهیم پرداخت که آمیخته با ناهمخوانیهای متعدد است که از یک سور سخن از غیر واقعگرایی است و از سوی دیگر درصدد است تا خود را از پارادوکس،تناقضنما بودن و اتهام به نسبیت اخلاقی برهاند که این نیز حاکی از عدم ثبات و تحکیم اجزا و مؤلفههای درون ساختاری این رویکرد نوبنیاد است.
خلاصه ماشینی:
پس مؤلف در اینجا به این نتیجه میرسد که بهتر است به جای اینکه در پی اثبات اخلاقیات غیر متغیر باشیم و برای همه جوامع ارزشهایی واحد را بپذیریم، بگوییم جامعهء اخلاقی آن نیست که اخلاقش مثل اخلاق ما باشد،بلکه آن است که اخلاق ویژه و در خور خود را داشته باشد،1زیرا علم اخلاق توانایی ارائه تعریف و ظابطهای روشن و دقیق برای فضیلت و رذیلتهای اخلاقی ندارد که دروغ گفتن و صلهء رحم کجا بد و کجا خوب است و حدشان کجاست و مصادیقشان چیست؟پس مفاهیم اخلاقی یا تعریفشان روشن نیست یا حسن و قبحشان مطلق نیست؛گویا در اینجا با یک اصل عدم تعیین روبهروییم که این مسئلهء مسئلههاست در حتی بر فرض که مانند معتزله،حسن و قبح را ذاتی و بایدها را از هستها درآوریم،و همهء موانع را در این راه برداریم،ذرهای از این عدم تعیین نکاستهایم که تکلیف انسان سرگردان در دشواریهای اخلاق و مخمصهها نسبت به کار نیک و بد کدام است؟2 منشأ خوب و بد چیست؟ به نظر مؤلف دانش و ارزش تا اندازهء زیادی را ایمانوئل کانت را پیموده و به عقل محوری تکیه میکند،و آن را مشروعیتبخش خوب و بد میداند:خوبی و بدی از احکام عقل انسانی است و چیزی است که ما آدمها آن را درست کردهایم، پس باید در آن تصرف کرد و نمیتوان گفت،عین همین خوبی و بدی را که ما میفهمیم،در عالم خارج وجود دارد،و نمیتوان آنچه را به روابط انسانی مربوط است،به روابط خارجی نسبت داد.