"ش) سه شاهد عادل!
یکی از قاضیان اسبی دید و در نظر او نیکو آمده در فکر این بود که آن را به حیلهای از صاحبش بگیرد،اما در نیافته بود که اسب است یا مادیان.
شخصی را مأمور کرد و گفت: -برو و این مادیان را ادعا کن و صاحب او را به مرافعه نزد من بیاور تا چیزی از او حاصل شود و من و تو هردو منتفع شویم!
آن شخص نزد صاحب اسب آمد و گفت: -این مادیان از من است!
قاضی به صاحب اسب گفت: -آیا شاهدی داری که بگوید این مادیان از تو است؟ گفت.
-بلی،سه نفر شاهد عادل دارم.
قاضی گفت: -بیاور آن مرد برخاست و جل اسب را بالا زد و به شکم اسب اشاره کرد و گفت: -این مرد از من دعوی مادیان میکند،و حال آنکه این سه شاهدند بر آن که مادیان نیست و اسب است!"