خلاصه ماشینی:
"اما از آنجا که سردبیر این مجله در شمارهء قبل نوشته بود که اصولا در هفت همهء نویسندهها خوانندهء مجله هستند و همهء خوانندههای مجله نویسنده و همهء گرافیستها مترجم و همهء مترجمان عکاس و همهء عکاسها مسئول اشتراک و همهء مسئولان اشتراک پاسخگوی نامهها و همهء نامهها نوشتهء مورخان و همهء مورخان منتقد و همهء منتقدان فیلمساز و همهء فیلمسازان مشغول مصاحبه با مهندسان و همهء مهندسان نویسنده و همهء نویسندهها خوانندهء مجله و الی آخر، و در یک کلام اینجا خیلی همه چیز شبیه یک کشور آسیایی است که اسمش یادم نیست،ما هم گفتیم شب عیدی قاعده را به هم نزنیم؛چنین بود که باز یک فراخوان به پا کردیم که عکاسها اشعارشان،گرافیستها داستانهایشان، داستاننویسها نقاشیهایشان و نقاشان نوشتههای ادبیشان را دربارهء عید و ماهی دودی و گنجهء خانهء پدری برایمان بنویسند و بفرستند و ما(به تصویر صفحه مراجعه شود) در شمارهء فروردین که در بهمن صفحهبندی و در اسفند منتشر میشود،این اش درهم جوش را چاپ کنیم.
اگر قرار باشد«خندههای بینوبت پشت گریه»بپوسند حتما بعد از غصه،غم خواهد بود!اینطور نیست؟» لطفا سیاهنمایی کنید این شعر را از آقای حسین شاعری بخوانید: انتظار صبح است آسمان بیانتها،کشدار زمین بیحرکت،بیصدا صف آدمها بلند،صف سایهها بلندتر سایهها کلافه،سایهها پرحجم سایهها منتظر،آدمها منتظر انتظار دراز،خیابان درازتر پاها سست،استخوانها سرد زمان دراز،حوصلهها کوتاه آدمها کلافه چهرهها بیرمق،بیجان آمد چهرهها پرامید،چشمها براق استخوانها گرم،رگها پرخون انتظار تمام شد؛ اتوبوسی از دور دارد میآید."