خلاصه ماشینی:
"نمی خواهم بگویم که زادگاه این یکی هم به یونان و به عصر معلم اول برمی گردد; بلکه پیشتر از آن, یعنی در حدود پانصد سال پیش از میلاد, ویراستاری به عنوان یک شغل دولتی مرسوم بوده است.
اما امروزه با گسترش صنعت چاپ از یکسو, و وفور ویراستاران از سوی دیگر, عده ای بی مایه که تا عالم شدن خیلی راه دارند, به عالم نویسندگی وارد شده اند.
عیب چنین کاری این است که آن دقتها و موشکافیها و تتبعات و تأملاتی که در نگارش کتاب می شود, در سخنرانی نمی شود و از دست ویراستاران نیز این همه برنمی آید.
حال چگونه می توان این سه آفت را زدود؟ بی درنگ سه راه به نظر می رسد: یکی اینکه ناشران, کتابهایی را که نثرشان ضعیف است به نویسندگانشان باز گردانند و از آنها بخواهند کتابشان را با رعایت قواعد ویرایشی, باز نویسی کنند و از هر گونه دقتی فرو گذاری نکنند.
گو اینکه از دست برخی از ویراستاران خیلی چیزها برمی آید و می توانند با از خود مایه گذاشتن برای یک کتاب سست و بازنویسی آن, آن را تبدیل به کتابی خواندنی کنند, اما هیچگاه این کار را نمی کنند.
3 بفرض اینکه ویراستاران هر نثر سست و آشفته ای را رنگ و جلا دهند و بسامان کنند, آیا فکری را هم که از طریق زبان اداء شده است, قوت می بخشند و بسامان می کنند؟ گو اینکه زبان تنها شرط تفکر نیست, ولی این دو با یکدیگر سخت رابطه دارند و نارساییهای آنها در یکدیگر بازتاب می یابد."