خلاصه ماشینی:
"یکی اساسا منفی و دیگری کاملا مثبت که اولی با نظریهی x و دومی با نظریهی y مطرح میشود: براساس نظریهی x ؛1-کار برای کارمندان بهطور ذاتی ناخوشایند است و افراد سعی میکنند در صورت امکان از آن دوری کنند 2-کارمندان اغلب از زیر بار مسئولیت هم شانه خالی میکنند 3-با تحدید،فشار آوردن و زیرنظر گرفتن کارکنان سعی میشود به هدفهای مطلوب دست یافت.
این نظریه مدعی است که:1)تقویت مثبت به منظور برانگیختن افراد تشدید روحیه و توان فرد برای کسب پاداشهای مثبت و مورد علاقه 2)تقویت منفیبه منظور دور ماندن از عواقب نامطلوب مثل تهدید به اخراج در صورت موفق نبودن پیشبرد کار 3)تنبیه موجب حذف اعمال(نه رفتار)نامناسب و 4)خاموشسازی تلاش برای حذف رفتار نامناسب انجام میشود.
نظریهی عدالت «آدامز»واضع این نظریه،معتقد است: تمام افراد تمایل دراند با آنان بهطور عادلانه رفتار شود و عدالت وقتی اجرا میشود که کارکنان احساس کنند نسبت به تلاشها و پاداشهای آنان با آنچه همکاران دریافت میدارند،قابل مقایسه است و نابرابری وقتی رخ میدهد که به نظر کارکنان این نسبت یعنی تلاش به پاداش بیشتر و یا کمتر از همکاران باشد.
نظریهی ارزشی این نظریه مدعی است رضامندی شغلی در پاسخ به این سئوال تعیین میشود که آیا شغل به فرد امکان حفظ ارزشهای خصوصی و شخصی را میدهد یا نه؟این نظریه بیشتر به مباحث اخلاقی و افراد بستگی دارد.
اما آنچه که در این بین مستلزم دقت و توجه بیشتری است انگیزهی ارضای نیازهای محیطی(بیرونی)صرفا از ناراضی بودن افراد جلوگیری میکند و لزوما سبب انگیزش و ارتقای کارآیی و توانمندی افراد نمیشوند اما چون رضایت درونی افراد(انگیزش)موجب کارآیی و موفقیتشان میشود از اینرو به منظور برانگیختگی درونی افراد باید نیازهای انگیزشی آنان را ارضا کرد."