خلاصه ماشینی:
"عشق،دیوانگی خاص خود را دارد یعنی توجیهی برای اینکه چرا عشق میورزی نداری؛جوابی منطقی وجود ندارد.
وقتی کسی عاشق میشود،احتیاج ندارد آن را بازگو کند؛تو در چشمان وی عمق و ژرفای مشاهده میکنی که از دلش برخاسته است،در چهرهاش وقار و زیبایی بدیعی به چشم میخورد،راه رفتنش همچون رقص پروانه است.
او همان آدم همیشگی است،ولی در عین حال دیگر آن آدم قبلی نیست؛عشق در زندگی او رسوخ کرده، وجودش آکنده از طراوت بهاری گشته و گلهای جان و دلش شکوفا شدهاند.
به یاد داشته باش نمیتوانی دوبار در یک رودخانه پا بگذاری،برای اینکه بار دوم،رودخانه آن رودخانه قبلی نخواهد بود!" انسانهایی که رمز و کلید خوشبختی را میشناسند،انسانهایی که با زندگی در حال دگرگونی هستند و با آن سازگاری و تفاهم دارند،حتی به این زندگی که همچون حباب کف صابون است عشق میورزند،چرا که همین حباب صابون در پرتو آفتاب میدرخشد و رنگینکمانهای کوچک به وجود میآورد."