خلاصه ماشینی:
"درحالیکه اگر اینطور فکر کنیم که نویسنده،شخصی است که با یک سلسله تجارب و اطلاعات،به نتایجی رسیده و اینها را در قالب اثری ادبی عرضه کرده است؛حالا منتقدان هم میتوانند نظر عالمانهء خودشان را درمورد آن اثر بدهند و باز هم نویسنده میتواند نظرهای آنها را مورد حلاجی قرار بدهد؛چنین بحثی چقدر میتواند شیرین باشد.
این،نوعی سرمایهگذاری فرهنگی-سیاسی غرب در کشورهای جهان سوم است،تا در ضمن از این طریق،هم به هنرمندان دیگر بفهمانند که اگر تمایل دارند جهانی شوند،باید اینگونه آثاری تولید کنند و هم از طریق در آب نمک خواباندن هنرمندانی از این سنخ برای دهههای آینده،استفادههای فرهنگی و سیاسی مورد نظر خودشان را از آنها بکند(و مگر در عرصهء سیاست و حتی علم،چنین نمیکنند؟!) نمیدانم شما کتابی را که«ا.
پژوهشنامه:درمورد غریزی بودن کار آقای مرادی کرمانی،آیا فکر نمیکنید اگر نویسندگان ما از جهاتی،به سمت غریزی نوشتن بروند و خود را در تکنیکهای داستاننویسی محدود نکنند،اثری ماندگارتر و غنیتر خواهند آفرید؟نکتهء دیگر اینکه طنز آثار ایشان و یا طنزهایی که از دیگران خواندهایم،آیا نباید برای بچهها به گونهای دیگر معنی شود؟یعنی تلخی،جدیت و عمقی که در تعریف طنز در عرصهء ادبیات بزرگسالان وجود دارد،خیلی هم نباید وارد ادبیات کودکان شود،زیرا آنچه برای بچهها طنز به شمار میآید ممکن است برای بزرگترها،چیزی بیمزه تلقی شود.
در آن دوران،با ارتباط تنگاتنگی که گردانندگان شورا با رژیم شاه و صاحبمنصبان و مؤسسات (به تصویر صفحه مراجعه شود) فرهنگی رژیم داشتند و امکاناتی که به همین سبب در اختیارشان قرار میگرفت،عملا به نوعی،رهبری ادبیات کودک کشور را به دست گرفته بودند و سعی میشد که سمت و سوی آن در همان جهتی باشد که موردنظرشان بود و البته در این راه به موفقیتهایی هم دست یافته بودند."