خلاصه ماشینی:
"سربازان زمان صلح همچون سیلوستر استالون به جین کلود وندم،استیون سیگال،بروس ویلیس و براندون لی مجازند که از خشونت علیه مردم و نهادها رمبو (به تصویر صفحه مراجعه شود) استفاده کنند؛سربازانی که شایسته انجام چنین کاریاند به همان دلایلی که سربازی مانند جیمز باند که متعلق به دوران جنگ سرد است و از عنوان آخرین فیلمش هم برمیآید، «حق کشتن»را از آن خود میداند.
شگرد آخری بهخصوص زمانی موثر است که قهرمان به عنوان الگویی اساسا صلحطلب به نمایش درمیآید،قهرمانی که صرفا با بیمیلی فراوان و به منظور نمایش گونهای سوپرمن ناخواسته امریکایی با قدمتی هماندازهی قهرمانان فیلمهای سگهای پوشالی و یا حتی کازابلانکا-یعنی فیلمهایی که نشان دادند چه اندازه نازیها امریکاییهای صلحطلب را قبل از عقبنشینی مورد هجوم قرار دادند-دست به خشونت میزند؛چنین قهرمانی یا منحصرا برای بقای فردی خود (مثلا کوت راسل در فیلم ورود غیرقانونی)و یا برای بقای نوع انسانی(لیندا همیلتن در ترمیناتور 2)به خشونت روی میآورد.
اما زمانی که معلوم میشود لرزشهای شدید قدرت آتش اسلحه، 0001 T را متوقف نمیکند،اینچنین لرزشهای شدید سوای هیجان کاذب نمایشی هیچ حس تعلیق و بحران اخلاقی در تماشاگران برنمیانگیزد،و این بار هم تماشاگران مانند صفحه نمایش الکترونیکی ترمیناتور،حسی قوی گرچه نامحسوس از خشونت فیلم بهعنوان خشونتی اضافی و نه مستمر،در خود احساس میکنند و آمادهاند که هرگونه خشونتی که در صورت ازدیاد به حس نزاکتشان صدمهای نزند،توجیه کنند.
این بحث خیلی مورد مجادله قرار نگرفته و دلیل آن نیز این است که هم نیروهای طرفدار ممیزی که معتقدند بازنمودهای اسلحه به دلیل غیر حساس کردن بیننده،سبب بروز خشونت در دنیای واقعی میشود و هم اولین اصلاحگران قانون که ذیل دفاع از آزادی بازنمودی هالیوود معتقدند که فیلمها صرفا واقعیت را بازتاب میدهند نه اینکه به آن شکل میبخشند."