خلاصه ماشینی:
"سبکهایی که در سینما و عکاسی پیدا می شوند، تابع همین مسأله هستند و از نسبت خاصی که میان کیفیت و کمیت وجود دارد (یعنی ترجمه کیفیات به کمیات در تصویر) تبعیت می کنند،]به این دلیل [سبکهایی مثل اکسپرسیونیسم، سمبولیسم و سوررئالیسم در سینما پیدا شده اند، که باید در مورد همه آنها بحث کرد که به چه نحو به کیفیات باطنی پرداخته اند و آن معانی مجردی که برای انسان مطرح است و می خواسته آنها را بیان کند، به چه نحو بیان کرده اند.
هنر در دوران قدیم در خدمت ارتباط گرفتن با سایرین نبوده است; مثلا در مورد حضرت حافظ (رحمت الله علیه) اگر فکر کنید می بینید که او به خاطر ارتباط گرفتن با سایرین شعر نمی گفته، بلکه شعرش نتیجه حضور یا شهودی است که نسبت به حقیقت پیدا کرده و خود به خود از وجودش بیان می شود.
در مورد خطاط هم همین است; یعنی نمی خواسته با دیگران ارتباط برقرار کند، بلکه صرفا خط را در خدمت آن حضور یا شهود نسبت به حقیقت می خواسته است و آن چیزی هم که در خارج ظاهر شده یا تجلی پیدا کرده در واقع حکایت همان حضور است.
برخی از این قواعد فطری است یعنی با فطرت بشر مواجهه وارد برخی دیگر فرق می کند یعنی قواعدی است که مثلا در قوم خاصی معنا دارد یا مثلا برخی از فیلمسازان در جستجوی نمادهایی هستند که صرفا نشانه های شخصی است و آثارشان را فقط می توان در زندگی خودشان پیدا کرد و اگر شما از قبل با آن زبان آشنایی نداشته باشید امکان درک آن موجود نیست."