خلاصه ماشینی:
"؟) بعد هم در ادامه، این سؤال مطرح است که آیا اصلا جذابیت را باید به خود فیلم به عنوان یک شیء خارجی برگرداند یا اینکه این ما هستیم که چنین احساس و کششی نسبت به سینما و فیلم پیدا می کنیم؟ ریشه جذابیت در درون ماست یا در فیلم؟ یک قطبی است یا دو قطبی؟ فقط به قطب درون مخاطب بر می گردد، یا تنها به فیلم، یعنی به قطب خارج از ذات مخاطب؟ اگر بحث راجع به هنرهایی مثل نقاشی، مجسمه سازی، عکاسی و یا موسیقی می بود، مطلب خیلی ساده تر می بود; چون شما در نقاشی فقط با نقش سر و کار دارید و در عکاسی با تصویر - یعنی عکاسی و نقاشی منتهی به تصویر و نقش می شود.
]یا همان طور که[ گاهی پیش می آید (]مثل[ آنهایی که در بیان سینمایی ضعف دارند; یعنی نمی دانند که باید با مجموعه عناصر، مخاطب را به جایی برسانند که چنین احساسی به او دست بدهد و فکر می کنند که کار خیلی ساده است) مادری را می نشانند که به کودکش نگاه می کند و یک موسیقی غم انگیز هم رویش می گذارند(و فکر می کنند که کار تمام شده است!) یعنی، همه نسبت به موسیقی این ادراک را دارند که موسیقی افکت عواطف است، منتها اشتباه از آنجا بر می آید که چون ماهیت سینما را نشناخته اند، استفاده از موسیقی هم متناسب با آن جهل، اشتباه است."