چکیده:
در این مقاله تلاش شده تا اندیشه های کلامی ابن حزم اندلسی و هبه الله لالکایی دو متفکر بزرگ فرقه های ظاهریه و اهل حدیث بررسی و مقایسه شود.
علی رغم برخی اشتراکات میان این دو، مانند پیروی از اهل سنت و جماعت، مخالفت با قیاس، استحسان، رای و نص گرایی در امور دینی، اختلافاتی جدی نیز با یکدیگر دارند. از جمله این اختلافات، عقل گرایی ابن حزم، موضع گیری متفاوت هر یک در قبال معتزله، اشاعره و احتجاج با مخالفان به شکلی متفاوت است. در انتهای مقاله، این مسئله مورد تاکید قرار گرفته که با وجود این اختلافات جدی، نمی توان دو فرقه یاد شده را یکی دانست.
The study tries to survey and compare the thoughts of Ebne-Hazm and Hebatollah Lalka'ei the two great thinkers of Zaheriyyah and Ahle-Hadith sects. Despite، some common ideas or agreemants between these two sects، for instance obeying "Ahle-Sunnat" and Jama'at، opposing Ghiyath [analogy]، Estehsan or ra'y [will fullness in religious subjects، that is one looks to the religions subjects as he wishes.] and inclination towards Nass (i.e.، obeying tradition، narrations and verses putting them as reasoning elements)، there are some serious disagreements. From among the disagreements، we can refer to the Ebne-Hazm realism and his inclination toward reason، his superficial look upon Hadith، different positiontakings of each regarding Mu'tazeleh، Asha'ereh; and arguing whit the opponents in a different way. At the end of the essay it is emphasized that for the existence of serious disagreements between the two sects، we can not consider them as one.
خلاصه ماشینی:
ظاهريه و اهلحديث؛ افتراق يا اتفاق بررسي موردي ابنحزم اندلسي و لالكايي وحيد صفري 1 چكيده واژههاي كليدي: مقدمه يكي از نكاتي كه هنگام مطالعه در فرقههاي پديدآمده در يك دين بايد مورد توجه قرار گيرد و در صورت ناديده گرفتن آن اين خطر وجود دارد كه شناختي ناقص و مبهم از فرق مورد نظر پديد آيد، مشخص كردن حد و مرزهاي اعتقادي و مناسكي هر فرقه است كه ميتواند ما را در شناخت هرچه بيشتر آن ياري كند و در موارد متعددي اين كار امكان ندارد مگر آنكه در رويكردي مقايسهاي اعتقادات و مناسك هر فرقه را در نسبت آن با ديگر فرق بشناسيم و بررسي كنيم.
لالكايي نيز مانند ابنحزم هيچگونه تأويلي را پذيرا نيست، بلكه براي پذيرش مطالب خلاف ظاهر، حتماً بايد از طريق سلسله سند، اين تأويلها را به پيامبر(صلياللهعليهوآله) يا يكي از صحابه و تابعين برساند، يعني تقريباً همانطور كه ابنحزم ميگفت، از نظر لالكايي، نص را تنها از طريق نص و اجماع سلف صالح ميتوان تأويل كرد.
35 ابنحزم اين مكانيسم خود در بحث شناخت را علاوه بر كتاب الفصل در كتابهاي ديگر خود از جمله در كتاب التقريب لحد المنطق والمدخل اليه36 و همچنين الاحكام في اصول الاحكام37 نيز آورده است.
اما در مورد لالكايي نيز اين سؤال وجود دارد كه با اينكه وي به عنوان يكي از بزرگان اهلحديث كوشيده است يك نصگراي تمام عيار باشد و به نص آنچه به صورت تفسير آيات و چه به صورت روايت از سلف رسيده است پايبند بماند، آيا كوشيده است كه براي نصگرايي خود هيچگونه تبييني ارائه دهد.