خلاصه ماشینی:
"همین است که داستان به نوعی اعمال قدرت مؤلف از زاویه نارسیسزم او و شخصیت بیرونیاش به عنوان یک منتقد و خرده فیلسوف روایت میشود-این هم اشکالی ندارد-ولی لشکرکشیهای قبیلهای و دسته بندیهای خانبابایی و ارجاعهای بیرونی که به عرصه داستان میآید،تا داستان ابرازی برای تصفیه حسابهای شخصی گردد،چه؟ براهنی میخواهد بنیان اثر خود را از یک سو بر سکوت و کشف آنچه سوژه متفکردر حال تفکر فراموش میکند،بگذارد "من نیستم که حرف میزنم،من همه چیز را فراموش کردهام"،و از سوی دیگر با نقبی به هزار و یک شب به عنوان تجربه شکلی که مولف در آن (به تصویر صفحه مراجعه شود) تاریخی شدن رمان و توجه بیش از حد به تاریخ سنتی عارضهای است که گاه گریبان براهنی را میگیرد.
برخورد براهنی با داستان برخوردی حرفهای است،از اینرو است که همه امکانات داستانی را به خدمت میگیرد و میخواهد خود را از این دایره بسته برهاند و سئوالهای جدیدی را در پاسخ به وضعیت امروز جهان مطرح کند،او حیات فردی و اجتماعی ما را در حال دگرگونی میبیند و این نزدیک به همان معنایی هم هست که موردنظر یا کوبسن است:برخی از شگردهای هنری دارای ارزشهای ویژه در هر دوره خاص میشوند، چون بر شکلی که مراتب انواع ادبی در آن عصر است تاثیر میگذارند و آن شکلها را دگرگون میکنند البته باید گفت نه که فقط تاثیر میگذارد،بل که در امروز ما هم منعکس میشود و شکلهای تازهای به وجود میآورد."