خلاصه ماشینی:
"علی القاعده هیک این ادعا را صحه مینهد،بدین صورت استدلال که میکند که پیشرفتهای تاریخی و جهانی شدن،میتوانند تغییراتی را در ساختار الهیاتی یک دین مفروض ایجاد کنند،زیرا«حیات دینی نوع بشر عرصهای پیوسته برای ارتباط با واقعیت الهی است.
هیک معتقد است که باید دعوی ادیان مبنی بر حقانیت انحصاری را مورد جرح و تعدیل قرار داد،نه فقط به دلیل اینکه این دعوی با مفهوم خدای برخوردار از محبت تمام و کمال،تناقض دارد،بلکه علاوه بر این از آن جهت که از نوعی ذهنیت بشری منشأ گرفته است.
اما دیدگاه سنتگرایانه،بر آن است که آموزههای مبنای ادیان،از جمله دعوی حقانیت آنها از خود خداوند است و بنابراین باید این آموزهها را به عنوان اموری قدسی محترم داشت،کما اینکه]فیرتیلوف[شوان این دیدگاه را به صورتی چنین موجز بیان میدارد: اگر ادیان حق هستند،به دلیل آن است که هر زمان این خداست که سخن گفت ه است و اگر متفاوت باهم هستند از آن روی است که خدا متناسب با تنوع قابلها،به«زبانهای»مختلف سخن گفته است...
هیک معتقد است که علاوه بر وجود غایت مشترکی مانند ایجاد نوعی خوشبینی کیهانی،فراهم ساختن هنجارهای اخلاقی جامعه و ارتقاء دادن دینداران به یک وضع معنوی برتر،که همه ادیان میخواهند بدان نایل شوند،مبدأ[-مبنای]مشترکی هم،که همان حق فی نفسه باشد،برای همه تجارب دینی وجود دارد که سنتهای نوع بشر را به سوی وحدت عام،یعنی از«خودمداری»به سوی «حقمداری»سوق میدهد.
این منظر سنتگرایانه میخواهد اتفاقنظر قابل توجهی را درخصوص معنای زندگی و فهم واقعیت در همه عوالم سنتی اعم از عوالم اسکیموها و بومیان استرالیا،پیروان آیین دائو و مسلمانان، نشان دهد و این در حالی است که فرضیه کثرتگرایی دینی هیک،فقط سنتهای بزرگ عالم یعنی یهودیت،مسیحیت،اسلام،آیین هندو و آیین بودا را شامل میشود."