خلاصه ماشینی:
"آیا آن سیاستهایی که در فاصله سالهای 1992 تا 1994 تدوین شد در عمل توانست به ایجاد صلحی پایدار در میان گروهها و احزاب درگیر کمک میکند؟یا همه محکوم به شکست شد؟و یا عامیانه فرآیند صلح ملی را متوقف و معوق کرد؟آیا این نتایج برای رویکردهای مربوط به مسائل پس از جنگ که سازمان ملل،حامیان بین المللی و جامعه جهانی بر آنها اصرار میورزند معنا دارند؟ من از ابتدا میدانستم که این پروژه محکوم به شکست است.
در آفریقای جنوبی دین صرفا به تلطیف احساسات خشن سالهای پس از افول نظام آپارتاید کمک نکرد(لازم به ذکر است که این مساله شامل تمام دینهایی که اکنون در آفریقای جنوبی فعالند نظیر اسلام،هندویسم،ادیان سنتی و نوسنتی و ادیان و مسلکهای دورگه نیز میشود،چرا که اغلب مردم آفریقای جنوبی به غایت دیندار و افرادی از حیث مذهب خلاق هستند)بلکه طی سالهای طولانی استعمار و نیز آپارتاید،اندیشه دینی و نهادهای مذهبی نقش بسیار حائز اهمیتی در حفظ روحیه مردم تحت فشار و ظلم ایفا کردند.
بنابراین،آنچه در اینجا به نظر من مهم و جالب است آن است که مردم موزامبیک طی قرنها استعمار پرتغال عمده کشور خود را دست نخورده حفظ کردند و زمانی که در دهه 1960 برای استقلال مبارزه کردند و پس از آن از 1975 به بعد گرفتار جنگ داخلی وحشتناکی شدند همچنان بسیاری از منابع غنی فرهنگی و بومی خود را حفظ کردند و با کمک آن توانستند تا حد زیادی جلوی خشونتها و محرومیتهای این جنگها را بگیرند."