چکیده:
یکی،تصویر واقعگرای وی از تکنولوژی به عنوان کاربرد شکل ابزاری صرف از عقلانیت غیر اجتماعی کمتر پذیرفتنی است.این مقاله مستدل میسازد که مارکوزه در ادعای خود(مبنی بر اینکه)تکنولوژی تحت تأثیر جامعه است محق بوده،اگر چه او قادر به بسط دیدگاهش به صورت تمام و کمال نشد.این مقاله رویکرد جدیدی برای نقد تکنولوژیک از تئوری ارتباطات هابرماس و ساختارگرایی اخذ کرده است.ماهیت تکنولوژی نشان داده است که همانند ماهیت دیگر نهادهای اجتماعی،تاریخی و انعکاسی است.بدین ترتیب عقلانیت آن همیشه در قالبهای ارزشی که مقید به نقد سیاسی است،محقق میشود.
خلاصه ماشینی:
"هابرماس استدلال کرد که علم نمیتواند به ما در انتخاب تکنولوژیهایی که به لحاظ کارکردی با یکدیگر برابرند کمک کند،بلکه در اینجا ارزشها نیز باید لحاظ گردند نقد مارکوزه از علم و تکنولوژی در زمینهء نظری مطرح شد،اما ادعای اصلی آن-یعنی شخصیت اجتماعی سیستمهای عقلانی-در تحقیقات اخیر ساختگرا بر روی علم و تکنولوژی یک امر متداول است.
ایراد بزرگی به این دیدگاه وارد است مبنی بر اینکه تکنولوژی در برگیرندهء روابط علمی با طبیعت است،در حالی که هر چند مفهوم تکنولوژی در نظریهء هابرماس هدف اصلی این ضد حملهء ساختگراست،اما حملهء هابرماس به متافیزیک رمانتیک هنوز اعتبار دارد رسانههای دیگر ضرورتا اجتماعی هستند.
حتی در کتاب لاتور نیز جامعهشناس«غیر مدرن»لازم میبیند جایگزینهایی (به تصویر صفحه مراجعه شود) هابرماس اذعان دارد که فعالیتهای عقلانی شده به نوعی پسزمینهء هنجاری مشترک،مثلا اتفاق نظر بر سر معنا و ارزش فعالیتها نیاز دارد برای تمایز سیستم/زیستجهان،مدرن/ماقبل مدرن بیابد(به بعد 181:1991)،با وجود این کتمان تفاوتهای موجود بین فعالیتهای عقلانی شده نظیر آنچه تکنولوژی مدرن ممکن میسازد و کنشهای غیر تکنولوژیک،اگرچه«ساختگی»باشند،بیمعناست.
آیا چنین تعریفی به اندازهء کافی مایهء آن را دارد که عملا به اجرا درآید؟آیا این تعریف یک طبقهبندی انتزاعی کاملا بیمحتوا نیست؟به نحوی که بسیاری نظرات از جمله مفهوم ارتباط با طبیعت که در نظریهء مارکوزه مطرح شده است در مورد آن صدق کند؟به بیان دیگر:مگر آنکه محتوای به لحاظ تاریخی مشخص و خاصی را به آن ببخشیم."