خلاصه ماشینی:
"14 (به تصویر صفحه مراجعه شود) حاصل آنکه اگر علوم انسانی با علوم طبیعی تفاوت دارند،در برخی جنبهها جهتدار میشوند،از جمله نقش خود موضوع است که روش را تعیین میکند و دیگری تعلق به موضوع و مهمترین نکته در تفاوت موضوع معناداری و قاعدهمندی رفتار انسان و اینکه انسان موجودی اعتبارساز است که در مقام تبیین رفتار او ابتدا باید آن را فهم و تفسیر کرد و این تفسیر میتواند متعدد و مختلف باشد:و در اینجا بود که پای ارزشها و فرهنگها به میان آید و در این تداخل ارزشها نه تنها در مقام شکار بلکه در مقام داوری نیز مدخلیت دارد.
85 از نگاه فوکو هیچ رابطهء قدرتی بدون تشکیل حوزهای از دانش متصور نیست و هیچ دانشی هم نیست که فوکو معتقد است که اگر علم طبیعی و فیزیکی بر معیارهای خود استوارند،در علوم انسانی چون در آن واحد انسان هم عالم است و هم معلوم،از اینرو ادعایی نیست برای این علوم و یا اپیستمه لوژیک دانستن آنها،دور از واقعیت و نوعی تسامحگویی جلوه خواهد کرد متضمن روابط قدرت نباشد.
)نمیتوان نشان داد؟آیا امروز اگر قدرتها با سلاح هستهای جهان را تهدید میکنند،جز این است که دانشکدههای مربوط به این تخصص را در اختیار داشته،حمایت نموده و در جهت خواستههای خود هدایت میکنند؟آیا عالم محقق و صاحب اندیشهای در این میادین میتواند در کشورهای غربی که به تعبیر فوکو و هابرماس از مصادیق نظامهای مدرن هستند،ادامهء فعالیت دهد؟به نظر میرسد که تأثیر قدرت و سیاست را تنها در علوم انسانی جستن، بخشینگری و ناقص است و این تأثیر را علی رغم کم و زیاد شدن در رشتههای علوم انسانی و غیر انسانی(که این تفاوت کمی و کیفیت و ماهیت موضوع اثر نمیگذارد)،در همهء میادین علمی یافت."