خلاصه ماشینی:
"روایت داستان به وسیلهء انساننمایی شخصیتهای غیرانسانی و بهرهگیری از متد تئاتر شورایی آگوستوبوال در اجرا،ایدههای اصلی رضا گوران به عنوان نویسنده،طراح و کارگردان نمایش است که هردو به نوعی از بازخوانی خلاق نمایشنامهء بیرون،پشت در نوشتهء ولفگانگ برشرت(1947- 1921)به دست آمدهاند.
گسترش این ایده و حذف تمام شخصیتهای انسانی از جمله بکمان،پیرمرد،دختر،سرهنگ و خانوادهاش، رئیس کاباره و خانم کرامر،و جایگزینی آنها با ژاکت پشمی شکلاتی،ماسک ضدگاز،در و پل که به همراه مرگ،رود البه و پرسونا(همان«دیگری»)سرنوشت غمانگیز بکمان را روایت میکنند،به خوانشی جدید و جذاب از متن میانجامد.
در طول این تابلو(تابلوی سوم)تنگ ماهی در دستان اوست و نوری که از بازتاب سطح آب روی صورتش افتاده،جزئیات بازیاش را آشکار میکند.
در انتهای این تابلو پس از آنکه پرسونا(اشکان صادقی)ملودی جنگ را با سوت مینوازد و پایان تابلو را اعلام میکند، از دختری که کنارش نشسته دستمالی میگیرد تا اشکهایش را پاک کند و با تعویض جا و سپردن تنگ به در،اعلام میکند که از این لحظه ژاکت را بازی خواهد کرد.
پسر تماشاگر به شکل بداهه میگوید:«هنوز هم چشمها را به سوی خود خیره میکنی!» ماسک ضدگاز ایدهء اجرایی اصلی میخوام بخوابم برداشتیست از تئاتر شورایی آگوستوبوال،کارگردان برزیلیتبار ساکن پاریس،که با توصیههای متن اصلی در بازخوانیای خلاق نیز هماهنگی دارد.
البته در میخوام بخوابم با توجه به آنکه بازیگران با متنی کاملا از پیش طراحی شده سر صحنه حضور مییابند، این مشارکت کمرنگ است و تصور تغییر روند نمایش به وسیلهء تماشاگران عملا غیرممکن به نظر میرسد.
پس از دقایقی مرگ از تماشاگران میپرسد آیا میخواهند این متنخوانی ادامه پیدا کند یا او خود پایان کار بکمان را بگوید."