خلاصه ماشینی:
"این دختر که نقطهء توجه،مرکز پرستش،محیط دایرهء مهر و محبت پدر و مادر شمرده میشد، در این ساعت میآمد که بعادت مألوف روی آنها را بوسیده و با دیدار دلپذیر و اطوار (1)بقیهء مقالهء«لوحهء عبرت»در شمارهای دیگر سال اول و دوم طبع نشده و همچنان ناقص مانده است.
آبی قدری با اطفال همسایه بازی کرده با خود گفت بهتر این است بسراغ پدرش برود و ناخوشی مادرش را خبر بدهد.
آبی نوارها را گرفت و پرسید: -این نوار قرمز چقدر خوشترکیب است!آیا این مال من است؟ گفت:-نه،اینها را بردار و باینجا که پرده آویختهاند داخل شو،در منتهای این دهلیز دری هست که باطاقی باز میشود،سه نفر را در آن مکانی خواهی دید رو بدیوار کرده و دستهای خود در پشت سر نگاهداشتهاند،بهرکدام آنها یکی از این نوارها را میدهی و برمیگردی.
کرومول دست به پیشانی دختر گذاشت و گفت:-شکر خدایرا که با مداخلهء این طفل،ارادهء مقدس خود را بما الهام فرمود و دختری را واسطهء نجات پدر قرار داد!"