خلاصه ماشینی:
"آیا اشگهائی که از چشم دختری میریزند از ژالههای سیمین که در اوراق تو پراکنده شدهاند پاکیزهتر است؟یا اجتماعات مشاعر و مدارک بشری برای مذاکرهء مسائل نیکبختی،از اجتماع این زنبورها باطراف تو شیرینتر است؟ زنبورها مایهء عسل را بمهارت و چالاکی جمع میکنند و بهرجا که میخواهند میبرند،اما هرگز یک گل یا یک شکوفه را از نشستن و برخاستن خود متأذی نمینمایند.
چه نیکو است که انسان نیز تابع این دستور بوده با تمام واجبات انسانیت خود بکوشد!
آیا تو از آنان فاضلتر و نجیبتر نیستی که پیش از مرگ برای عالم تخمها میکاری؟آیا وجود این جوانان بیکارهء فاسد الاخلاق از مرضهائی نیست که استخوان مجتمعات انسانی را میپوساند؟ انسان تمام موجودات را بخود مخصوص میداند.
در میان سکوت و تنهائی،بیان فصیح و بلیغ ساعت که متصل کار میکند چقدر غصهانگیز است!ضربات متساوی آنکه یک قاعدهء قطعی و محقق علم ریاضی تقسیم نموده،با آهنگ مطرد یکنسق خود همیشه یکچیز را ترتیب میدهد."