چکیده:
بر مبنای نظریهء"دوگانهانگاری"وجود انسان آمیزهای از دو جوهر کاملا متفاوت،یعنی ماده(بدن)و غیر ماده،(نفس)است.یگانهانگاران،در تقابل با دوگانهانگاری،انسان را یا مادی محض(فیزیکالیسم)و یا غیر مادی محض (ایدهآلیسم)میدانند.این مقاله میکوشد،ضمن تعریف فیزیکالیسم،به بررسی یکی از شاخههای آن یعنی فیزیکالیسم حذفگرا بپردازد و مخدوش بودن ادله حامیان این نظریه را در اثبات آن نشان دهد.
Dualism is the view that mind and body are two distinct things: body is material and mind is non-material. Monism، in contrast to dualism، holds that human being is either material (physicalism) or non-material (idealism).
Physicalism is the theory that mind and mental phenomena are either unreal (eliminative physicalism) or nothing over and above the physical facts، that is، facts about matter and material processes (reductive physicalism).
The purpose of this paper is to describe eliminative physicalism and its bases and then to show that these bases do fail to prove the theory.
خلاصه ماشینی:
"به بیان دیگراز منظر چرچلند،روانشناسی عامه سرنوشتی چون نظریه"زمین مرکزی"دارد و همانطور که"زمین مرکزی"امروز جایگاهی در کیهانشناسی معاصر ندارد،روانشناسی عامه نیز چنین سرانجامی خواهد داشت و مفاهیمی مانند نفس و حالات نفسانی مانند مفاهیمی چون فلوژیستون و کالریک سرانجام از صحنه علم طرد میشوند و جای خود را به مفاهیم دقیق علمی خواهند داد.
چرچلند چنین مینویسد:"تردید در صحت نظریههای اینهمانی14[فروکاهشگرایی]برای آن نبود که چشمانداز یافتن رویکردی ماتریالیستی به قابلیتهای ذهنی تیرهوتار است،بلکه به خاطر این است که یافتن نظریهای ماتریالیستی و مکفی که انطباق یکبهیک سرراستی میان مفاهیم روانشناسی عامه و مفاهیم علوم عصبی نظری برقرار کند،امری که لازمهء تحویل میان نظریهای است،نامتحمل مینمود...
1. نقد دلیل اول چرچلند چرچلند در دلیل اول خود ناتوانی روانشناسی عامه را در تبیین دقیق برخی از پدیدههای روانشناختی مانند خواب،حافظه،بیماریهای روانی و مانند آن را نشانی از نادرستی این نوع روانشناسی و به تبع آن،دلیلی بر نفی نفس و حالات نفسانی میداند.
نقد مبنایی بر فیزیکالیسم حذفگرا همانطور که گفته شد،چرچلند نفس و حالات نفسانی را به اموری چون کالریک و فلوژیستون تشبیه میکند و بدین ترتیب آنها را نوعی توهم میداند که وظیفهء علم کشف این توهم است.
چرچلند در پاسخ به این اشکال فرضی چنین مینویسد: "درست است که هر دو مثال اخیر در مورد حذف چیزهای مشاهدهناپذیر بودند،اما مواردی از حذف امور مشاهدهپذیر کاملا پذیرفته شده نیز در تاریخ یافت میشود."