چکیده:
مقالهای حاضر دفاعی است از ارتباط وثیق علم اقتصاد با اخلاق، و بهعبارت دقیقتر، بحثهای اثباتی اقتصاد با عموم بحثهای هنجاری. برای نیل به این منظور به تفصیل رابطه بحثهای هنجاری و اثباتی در طول تاریخ از یونان باستان تا زمان لاینل رابینز بررسی شده و با دقت خاصی به تشریح و تبیین نقشه علوم عملی در هندسه علمی ماقبل مدرن و جایگاه اندیشههای اقتصادی در آن میان پرداخته میشود. پس از آن نیز بهرغم اینکه رشد روزافزون محتوای فلسفه اخلاق و فشار تخصصگرایی باعث انشعاب علم اقتصاد از آن میشود، در طی تمام دوران کلاسیک و اوایل دوران نئوکلاسیک مشاهده میشود که اقتصاددانان متفقا به لزوم ملاحظه همزمان بحثهای اثباتی و هنجاری در علم اقتصاد تصریح دارند.
نکته مورد تاکید نویسنده این است که تصور مبتنی بودن تمایز اثباتی ـ هنجاری بر بحث تمایز یا تفکیک واقعیت ـ ارزش (و قضیه معروف نخست هیوم) برخلاف آن چیزی است که مطالعه تاریخی به ما نشان میدهد (بلکه میتواند ما را به بنبست نظری برساند). تمایز واقعیت ـ ارزش اندیشهای متاخر در فلسفه علوم اجتماعی است؛ حال آنکه تمایز اثباتی ـ هنجاری از قدیمالایام وجود داشته است بدون آنکه به حذف و طرد دغدغههای هنجاری بینجامد.
This paper is a defense for intertwined relationship of economics and ethics or more specifically، of positive aspects of economics and normative ones. To show this، a detailed historical survey of the relationship from the ancient Greek up to Lionel Robbins is presented. A more attention is paid to the position of economics within the premodern structure of sciences and the map of practical sciences therein. Even after that increasing growth of the content of moral philosophy or ethics and the push for specialization gave birth to the economics، it is observed، throughout the whole classic period and the early neoclassic، that economists unanimously believe in simultaneous study of positive and normative issues in economics.
The point emphasized by the author is that the impression that positive-normative distinction is based on fact-value distinction (and the well known first theorem of Hume) is against what historical study shows; furthermore it could lead us to a theoretical dead end. The fact-value distinction is a latecomer in the philosophy of social sciences; while the life of positive-normative distinction could be traced back to the ancient Greek without causing the normative concerns put away or omitted.
خلاصه ماشینی:
(1982 بايد به اين نکته بسيار مهم توجه داشت که حکمت عملي / تـدبير (Ethics/Prudence) در نظام سنتي ، تعريف بسيار گسترده اي داشته و به واسطه ماهيتش بالاتر از همه علوم ديگر قرار داشت و به هيچ وجه معادل رشته امروزي فلسفه اخلاق (Moral Philosophy)، که به تحليل گزاره ها و نظريه هاي اخلاقي ، و نه خود اخلاقيات مي پردازد، نبوده اسـت .
** کوشش نويسنده ، جلب توجه خوانندگان به اين نکته است که حل معـضل جـدايي اقتـصاد از اخـلاق صرفاً با رد تمايز واقعيت ها از ارزش ها که مبتني بر قضيه نخست هيوم اسـت (چنـان کـه مـارک بـلاگ و برخي ديگر مورد نظر خود قرار داده اند) امکان پذير نيست .
مهندسان در خدمت هدف هاي افرادي هستند که آن ها را اسـتخدام کـرده انـد؛ امـا اقتصاددان در جهت هدف هاي چه کسي خدمت مي کند و از آنان چه چيزي خواسـته شـده است ؟ چنان که روي (١٩٨٨ ,Roy) با ظرافـت بـدان اشـاره مـي کنـد، آيـا چنـان کـه از مـا اقتصاددانان براي مقاصدي نفرت انگيز کمـک بخواهنـد، بـه آنـان خـدمت خـواهيم کـرد؟ تکليف مان در جامعه دموکراتيک چيست ؟، جايي که مـا هـيچ اربـاب واحـدي نـداريم کـه بخواهيم خواسته هاي وي را به پيش بريم ؟ از آنجا کـه خـود در ميـان کـساني هـستيم کـه کارفرمايان ما شمرده مي شوند ـ ما به گروه ها و دسته بندي هاي سياسي اي وابسته ايم که آنان خوبي و دربارة «آنچـه بايد انجـام شود» انديشيده اند ـ ما بيش از اينکه در خدمت يک فـرد باشيم در خدمت اخلاقيات هستيم .