چکیده:
تعهد و الزام سیاسی بیانگر روابطی اساسا اخلاقی بین فرد با دولت و با پرسشهایی از این قبیل همراه است که فلسفه وجودی و به ویژه منشأ اخلاقی دولت چیست. اینکه شهروندان چرا و بنا به کدام دلایل اخلاقی (و عقلانی) باید از دولت اطاعت کنند و اصولا مبانی اخلاقی و روابط متقابل فرد با دولت را چگونه میتوان توجیه یا تبیین کرد.اندیشه کلاسیک اسلامی و حوزههای مختلف آن مانند فقه، کلام و فلسفه، اندیشهای پرمحتواست و تازگیهای خاص خودش را دارد، اما به نظر میرسد که الزام سیاسی و طرح پرسشهای مربوط به آن که در اندیشه غربی به صورتی جدی همواره مطرح و مورد بحث بوده، در اندیشه اسلامی امری نسبتا بدیهی فرض شده و کمتر مورد بحث قرار گرفته است.نوشته حاضر تحلیلی بسیار گذرا در مورد معنا و جایگاه الزام سیاسی در اندیشه کلاسیک اسلامی و آن هم در حد طرح یک مسئله است و نه بیشتر، و نگارنده امیدوار است که با طرح مقدماتی این مسئله پیچیده باب بحث و گفتگو در این باره بیشتر باز شود.
خلاصه ماشینی:
"اما بسیاری از دیگر احکام الهی- از جمله دستورهای اخلاقی همچون منع قتل نفس یا سرقت به ویژه وقتی به قوانین موضوعه تبدیل و بر جامعه سیاسی خاصی حاکم میشود، از حوزه عبادی محض خارج شده و به حوزه سیاست یا روابط متقابل فرد با دولت وارد میشود، هر دولت مفروضی که مدعی مشروعیت دینی و اجرای احکام الهی است و به عنوان یک نهاد در هر حال اجبارآمیز، احکام و قوانینی را صادر و به وسیله - Paul Harris نهادهای عمومی اجرای آنها را ضمانت و متخلفان را مجازات میکند.
مسئله سوم- معنی و جایگاه الزام سیاسی در حوزههای مختلف فکری اندیشه کلاسیک اسلامی الف) حدود اختیارات انسان و رابطه آن با اقتدار و تقدیر الهی آیا یک منبع قدسی و دین، تنها مرجع صدور احکام و معیارهای الزامآوری در باب درستی یا نادرستی امور از جمله افعال آدمی است و اموری مانند وفای به عهد یا بیان حقیقت و در مقابل پیمانشکنی و دروغگویی وقتی درست یا نادرست است که یک مرجع مذهبی آنها را امر و نهی کند و انسان نمیتواند مستقلا درک کند درست یا نادرست کدام است، یا اینکه حسن و قبح برخی امور ذاتی است و عقل آن امور را تشخیص دهد و دین آنها را تنها اعلام یا تصدیق کرده است.
اما وقتی که کانون اصلی تحلیل تنها یکی از طرفین رابطه یعنی فرمانرواست، شاید ضرورت چندانی برای بحث در باب ماهیت شهروند و اصولا خود جامعه سیاسی یا اقامه دلایلی که بتواند فرد را به عنوان یک موجود اخلاقی و عقلانی قانع گرداند که چرا باید از حکومت و دستورات حاکم اطاعت کند، احساس نشود و در این صورت اطاعت فرد مفروض و در واقع یکی از طرفین آن رابطه دو سویه نادیده گرفته میشود."