چکیده:
در هنگام مرور ادبیات مربوط به سرمایه اجتماعی و توسعه به این مطلب پی میبریم که روابط اجتماعی، فرصتهایی هستند برای بسیج منابعی که مشوق رشد و توسعهاند. همچنین سرمایه اجتماعی میتواند با پیوند با فضای سیاسی، نقش مؤثرتری در چشمانداز توسعه در جامعه بازی کند. این امر مستلزم ارزیابی جدیتر پروژهها و برآورد دقیقتر تأثیر این یا آن سیاست بر سرمایه اجتماعی و همچنین نقش سرمایه اجتماعی در حوزه سیاست به ویژه در توسعه سیاسی است.واژه اعتماد گرچه به ظاهر ساده است اما در خود بار معنایی سنگینی دارد که در تئوریهای نوسازی و توسعه سیاسی نادیده انگاشته شده است. این واژه به علت گستردگی معنایی، میتواند در مرحله گذار از بحرانهای موجود در روند توسعه سیاسی به نحو مؤثری به نظام سیاسی کمک کند. اعتماد در ورودی نظام، تصمیمگیریها، الگوسازیها، برنامهریزیها، عملکردها و خروجی نظام و خصوصا بر روی بازخورد سیستم نقش فعال و مؤثری دارد و به صورت یک عامل و عنصر نامرئی اثر خود را در نظام باقی میگذارد و نبود آن در جامعه موجب ناآرامی و حتی بحران میشود. در روند اعتمادسازی متقابل میان مردم و حکومت، نه تنها نظام سیاسی بلکه نهادهای غیرحکومتی و نخبگان جامعه میتوانند نقش مؤثری ایفا کنند.
خلاصه ماشینی:
"اما کسب این اعتماد به عواملی بستگی دارد که از جمله آنها به این موارد میتوان اشاره کرد: 1- گسترش مشارکت واقعی مردم 2- قانونمند بودن نظام 3- افزایش کارایی در چارچوب نظام اداری 4- توانایی سیستم در ارتباط دادن ارزشها به عملکرد و سیاستهای نظام سیاسی(قوام، (ب)1371 : 125 ).
در نتیجه یکی از موارد افزایش درجه اعتماد مردم به نظام سیاسی، استقلال و هویت مستقل ساختارها و نهادهای غیرحکومتی است که البته نبایستی موجب جدایی عملکرد ساختارها و در نتیجه تفوق و پراکندگی سیستم شود، بلکه با وجود استقلال بایستی هماهنگی و همبستگی بین ساختارهای آن حفظ شود(قوام، 1370 : 23).
به اجمال میتوان موارد زیر را به عنوان نحوهای ایجاد اعتماد بین مردم و حکومت از طریق نهادهای غیر حکومتی نام برد : 1- آگاهی بخشی: نهادهای مدنی اگر چه کانال انتقال خواستههای مردمی به نظام سیاسی - pey هستند اما این نافی نقش دیگر آنها که «آگاهیبخشی» است نمیباشد.
بر این اساس نهادهای مدنی چنانچه بتوانند در چارچوب قوانین و ضوابط مربوط به تشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به جذب افراد و انسجام بخشی به آنها همت گمارند، این امر جامعه را از حالت «ذرهای» خارج و تبدیل به کلی واحد ساخته که خود سبب تقویت سرمایه اجتماعی و دولت میشود(افتخاری، 1382 : 89 ).
از سوی دیگر هر اندازه از نظامهای توسعهنیافته به سوی نظامهای توسعهیافته حرکت نمائیم در سایه مختصات فرهنگ سیاسی، نظام از مشروعیت بیشتری برخوردار بوده و لذا ارزشها و کارکرد ساختارهای نظام کمتر مورد سؤال مردم قرار گرفته و امکان ارتباط سیاسی سالم بین نظام و مردم بیشتر شده و در نتیجه درجه اعتماد متقابل جامعه و نظام سیاسی افزایش مییابد."