چکیده:
در دوره حکومت جورج بوش، مردم آمریکا با موضوعات جدید و غیرمنتظرهای روبهرو شدند که در گذشته کمتر سخنی در مورد آنها شنیده بودند. حمایت از یهودیان ساکن در اسراییل، حمایت از ثروتمندان و تشکر از آنان، بیاهمیت بودن دروغگویی رییسجمهور و همکارانش، بیاعتنایی به نظرات دانشمندان، کماهمیت بودن جاسوسی در ارتباطات اجتماعی شهروندان، بدشانس بودن مردم نیواورلئان، حسادتتروریستها به داشتههای زندگی آمریکایی، عدم نیاز به پوشش سراسری بیمههای درمانی و در نهایت، صحبت کردن خداوند با بوش، بخشی از این موارد است. در این مقاله، با همه آنچه که نویسنده در دوره حکومت بوش آموخته، آشنا خواهید شد.
خلاصه ماشینی:
"آنان اگر فراموش نمایند که وظایف خود را انجام دهند و یا اینکه اینجا و آنجا به چپاول بپردازند و یا در هر زمانی یک دروغ کوچک بگویند، کاری صحیح انجام دادهاند، چرا که وظیفه اصلی آنها، حفاظت از چیزهایی بد و حتی فکر کردن به چیزهای بد است، البته در صورتی که آنها احساس کنند، ما نیازمند چنین چیزهایی هستیم و البته تنها چیزی که یک رییسجمهور نباید انجام دهد، همبستری با زنی است که همسرش نیست، چرا که این کار خیانت به اعتماد ملی مردم آمریکاست.
من در این سالها آموختم که اگر مردم با شما مخالف باشند، تنها توضیح عقلایی برای رفتار آنها، خائن بودن آنهاست.
آنها از هیچ اقدامی برای ویران کردن این داشتهها روی گردان نیستند، چرا که اگر آنها نمیتوانند به این چیزها دسترسی داشته باشند، باید دیگران هم از آنها محروم باشند."