چکیده:
چکیده: علا مه سید محمدحسین طباطبایی در حاشیه اسفار, تقریری از برهان صدیقین ارائه داده است که معمولا ادعا می شود این تقریر علامه, استدلال جدیدی است که وجود خداوند را بدون به کارگیری اصول فلسفی به اثبات می رساند, و از این رو می توان آن را مصداق کامل (برهان صدیقین) دانست. در این نوشتار نشان می دهیم که برهان علامه طباطبایی گرچه تقریری جدید و ابداعی است, اما با اشکالات قابل توجهی روبرو است, به گونه ای که برای بر طرف کردن آنها, به ناچار باید دست کم سه پیش فرض فلسفی را پذیرفت و بدان اذعان نمود. بر این اساس, به هیچ روی نمی توان برهان علامه را بی نیاز از اصول فلسفی دانست, و مهم تر این که برخی از آن پیش فرض ها کاملا مناقشه آمیز هستند.
خلاصه ماشینی:
"32 باید توجه داشت که اگر مرحله دوم برهان تکمیل نشود, قاعده بالا کمکی به اثبات واجب الوجود بالذات نمی کند; چرا که مرحله اول تنها بیان می کند که کذب گزاره (هیچ واقعیتی وجود ندارد) مستلزم صدق آن است; ولی نشان نمی دهد که شیئی هست که عدم آن مستلزم وجود آن است.
نتیجه گیری در این نوشتار نشان دادیم که به خلاف گفته شارحان آثار علامه طباطبایی, برهان او بی نیاز از پیش فرض های فلسفی نیست, بلکه برای تکمیل آن به سه فرضیه فلسفی نیاز داریم: 1) نظریه حداکثری مطابقت با عالم وجود, 2) نظریه تعمیم یافته وحدت شخصی وجود و 3) قاعده استلزام (هر آن چه عدمش مستلزم وجودش باشد, واجب الوجود بالذات است).
آیت الله جوادی آملی نیز در شرح برهان علامه, به تلویح از نظریه مطابقت بهره می گیرد: (اگر واقعیت به عنوان امری محدود فاقد ضرورت ازلیه بوده و ضرورت آن مقید به دوام ذات باشد, در ظرف زوال واقعیت سفسطه صادق خواهد بود, و صدق سفسطه واقعیتی است که از نفس الامر مختص به خود برخوردار است) (تبیین براهین اثبات خدا, ص 219).
اما امر واقع (2) در حقیقت یک امر واقع منفی است, آرمسترانگ به این اشکال توجه دارد و می پذیرد که نظریه او به صورت کامل امور واقع منفی را کنار نمی گذارد, ولی این برتری را بر نظریه راسل دارد که برای همه گزاره های سالبه درباره احمد, تنها یک صدق ساز(یعنی همان امر واقع درجه دوم) در نظر می گیرد, و بنابراین, دیدگاه او بسیار مقتصدانه تر است( Truth and Truthmakers, pp."