چکیده:
عملکرد انسانها را اندیشهها،احساسها،و خوی ایشان یعنی ویژگیهایی که در خویشتنشان نهفته است، هدایت میکنند.نهادها و قوانین اجتماعی بازتابهایی از روان انسانی و بیانکننده نیازهای آن هستند.مطالعه پدیدههای اجتماعی را نمیتوان از مطالعه افراد و گروههایی که منشا این پدیدهها بودهاند،متمایز ساخت.از پدیدههای اجتماعی که همواره دانشمندان علوم اجتماعی توجه خود را به آنها معطوف کردهاند،جنگها و شورشها هستند.از عواملی که در ایجاد این پدیدهها نقش دارند میتوان به علل روانی اشاره کرد که در طبیعت جنگ،شورش،خشونت،منازعه،و تخاصم نهفته است.دیدگاه روانشناختی در پی یافتن چرایی این شکل از رفتار انسانی در پدیدههای اجتماعی است.چرا انسان تهاجمی رفتار میکند؟چرا انسانها از جنگ به عنوان وسیلهای برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند؟و چرا خشونت و منازعه خود هدف رفتار انسانی قرار میگیرد؟ بخشی از پاسخ سؤالات پیشگفته را بایستی در ابعاد روانشناختی جستجو کرد.
خلاصه ماشینی:
"4فروم معتقد است که عدم ارضای نیازهای اساسی روانی انسان ایجاد حالتی در شخص میکند که«سرکوفتگی روانی»نامیده میشود و این سرکوفتگی روانی در مواقع مقتضی به شکل پرخاشگری و تهاجم و ویرانسازی در جامعه یعنی به شکل عینی نمود پیدا میکند(تمایلات سادیستی یا دیگر آزاری)و گاهی نیز فرد عواقب ناشی از این سرکوفتگی را متوجه شخص خود میسازد(تمایلات خودآزارانه یا خود آزاری).
مانس اشپربر نیز با تأیید نظر آدلر در مورد عقده حقارت و ساز و کار جبران میگوید انسان برای رفع کاستیها با موانع و مشکلاتی برخورد میکند ممکن است بعضی انسانها در برخورد با این موانع دچار شکست شوند و در آنها ایجاد ترس شود.
42اصل و قضیه مهم در بحث اشپربر که به گونهای ارتباط فرد و جمع را نیز در خود دارد این است که اشپربر پرخاشجویی و قدرتطلبی را به عنوان دستگاه جباریت مطرح میکند: «جباریت فقط عبارت از شخص جبار یا او به علاوه همدستانش نیست بلکه شامل زیردستان و رعایا،یعنی قربانیان او نیز میشود،همانهایی که او را به آنجا رساندهاند.
همان گونه که قبلا توضیح داده شد مانس اشپربر با تأیید نظر آدلر درباره ساز و کار جبران،عقده حقارت را به عنوان عامل درونی و ذهنی فردی برای ایجاد ترس تهاجمی مورد توجه قرار میدهد و ضمن بیان ویژگیهای فرد قدرت طلب که تمامی آرزویش کسب قدرت است،به مسأله پیدایش جباریت میپردازد و میگوید،پیدایش جباریت محصول وضعیت اجتماعی خاصی است.
آیا حق با توماس هابز (Thomas Hobbes) نبود که میگفت پیمانها بدون شمشیر،الفاظی بیش نیستند؟24 نکته دیگری که در تجزیه و تحلیل روانکاوانه و به طور اخص بررسی علل خشونت و منازعات بایستی توجه کرد این است که فرد سلطهگر و خصوصا رهبران سلطهجو همواره دلایلی را برای رفتار سلطهجویانه خود مطرح میکند."