خلاصه ماشینی:
"پژوهش حاضر باهدف بازگو ساختن رابطه دولت و طبقات اجتماعی مشخصا طبقه حاکم (Rulerclass) اقتصادی،در شرایط فعلی به رشته تحریر درآمده است،و در بطن خویش این سوالات را به ذهن متبادرمیکند؛آیا دولت در یک کشور،داور بیطرفی میباشد و سیاستهای آن بر له و علیه طبقه(*)-استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی زنجان خاصی هست؟آیا دولت تحت تاثیر طبقه حاکم(سرمایهدار و اشراف زمیندار)است و مواضعآن در جهت حمایت از منافع این طبقه میباشد؟آیا دولت در عین جابنداری از طبقه مسلط،علاقمند به اجرای برنامههایی به نفع طبقه تحت سلطه است؟برای نیل به این هدف فوق شایستهاست در بدو امر مفاهیم دولت و طبقه اجتماعی مورد مداقه قرار گیرد.
برخی ازنظریهها مانند کثرتگرائی به جای رابطه دولت و طبقات اجتماعی از رابطه دولت یا ابزارو آلت فعل این گروههای نخبه است یا در میان آنها بیطرفانه داوری میکند اما پرسشیکه در اینجا در ذهن متداعی میگردد این است که آیا میتوان تصور کرد که گروههای نخبهدارای خاستگاه یا جهتگیری طبقاتی خاصی نباشد؟برخی از کثرتگرایان در پاسخ بهآن،نوعی تأثیر طبقه اقتصادی بر سیاستهای دولت را مورد تأکید قرار دادهاند.
پولانزاس در مقام ایضاح سرشت دولتهای سرمایهداری(دموکراتیک و غیردموکراتیک)بر اینباور خویش تأکید میورزد که این دولتها در درازمدت حافظ منافع بورژوازی هستند بیآنکهفکر شود که مقامات دولتی سرمایهدار هستند یا نه،زیرا ممکن است حتی طبقه متوسط قدرتسیاسی را تحت کنترل خویش درآورده باشد(قدرت هژه مونیک)ولی به لحاظ ساختاری، سیاستهای دولت به سود طبقه حاکم(بورژوازی)طراحی شده باشد."