چکیده:
بر اساس احادیث و روایات، معرفت خداوند و توحید انسان و فطری عقول است و بر این اساس، هدف از بعثت انبیا یادآوری نعمت
«معرفت خداوند» است که فطری انسانها بوده ولی مورد غفلت قرار گرفته است. همه انسانها با معرفت فطری توحید متولد میشوند و با عقل و
فطرت، حجت خدا بر خلق تمام میشود.از نشانههای فطری بودن معرفت خدا، ایمان و اقرار به خدا در هنگام شدائد و سختیها است و در مسیر توحید و معرفت فطری، ولایت تنها از آن
خداست و ولایت امامان معصوم علیهمالسلام نیز به انتصاب الاهی است.پس شیعه بر پیمان فطری توحید وفادار مانده است. ولایت بر همه موجودات به دلیل بهرهمندی آنها از نور عقل، عرضه شده است.دانشمندان شیعه از شیخ صدوق در قرن چهارم تا اندیشمندان معاصر درباره فطری بودن معرفت خدا، معنای فطرت و آفرینش بر توحید، اقوال و
نظریاتی بیان کردهاند.
خلاصه ماشینی:
"4ـ 3) سید ابنطاووس (م 664) ایشان بعد از نقل آیه «یمـنون علیک أن أسلموا قل لا تمـنوا علی إسلامکم بل الله یمن علیکم أن هداکم للاءیمان إن کنتم صادقـین»(حجرات (49): 18) میگوید: فهلتری یا ولدی المعرفة بالله إلا من الله و بالله و أ نه جل جلاله هو الذی هدی للإیمان بمقتضی القرآن و أ نه هو صاحب المنة فی التعریف؟ (3: ص 53) فرزندم آیا نمیبینی معرفت خدا جز از خدا و به خدا نیست و به مقتضای قرآن، این خداست که به ایمان، هدایت میکند و اوست که منت معرفی خود را بر خلق داراست؟ سپس ایشان با بیان این نکته که علمای اسلام احکام ارتداد را برای فرزند مسلمانی که تازه به بلوغ رسیده و مرتد شده است قابل اجرا میدانند و خون او را مباح میکنند، میگوید: فلولا أن العقول قاضیة بالاکتفاء و الغناء بإیمان الفطرة و دون ما ذکروه من طول الفکرة، کیف کان یحکم علی هذا بالردة و قد عرفوا أ نه ما یعلم حقیقة من حقائقهم ولاسلک طریقا من طرائقهم و لا تردد إلی معلم من علماء المسلمین و لا فهم شیئا من ألفاظ المتکلمین؟ (همان) پس اگر حکم عقل به کفایت ایمان فطری و عدم لزوم استدلالهای فکری متکلمینـ که نیاز به زمانی طولانی داردـ نبود، چگونه میشد به ارتداد چنین شخصی حکم کرد؛ درحالی که آنان میدانند که او نه حقیقتی از حقایق آنان را دانسته و نه راهی از راههای ایشان را پیموده و نه با معلمی از علمای مسلمین رفت و آمد داشته و نه از الفاظ متکلمین چیزی برایش مفهوم شد است؟ مرحوم سیدبن طاووس ادله وبراهینی راکه متکلمان معتزلی وغیرآنان برای اثبات خداوند سبحانه اقامه میکنند،نه تنهاراه معرفت خداوند حکیم نمیداند، بلکه آنها راانحراف ازفطرت الهی میشمارد وانسان رامفطوربه معرفت خداوند میداند ومعرفت راامری ضروری وبدیهی ونه نظری وکسبی قلمداد میکند."