خلاصه ماشینی:
"آگاهی وی از فساد حال شوقی (نوه و جانشین عباس افندی) و اطلاعش از نفوذ نکردن مسلک بهاء در مغربزمین (بر خلاف ادعاها و تبلیغات فرقه) سستی و پوچی اساس این مسلک را از حیث دینی برای او روشنتر کرد و او را به این «یقین» رسانید که «این دروغ هم عطف بر دروغهای مذهبی شده، نفوذی در جهان غرب نداشتهاند و اگر گاهی عده قلیلی توجهی نمودهاند از اثر خیانت حضرات و نتیجۀ سیاست بیگانگان است نه چیز دیگر»، و اینجا بود که خود را در برابر خدا و وجدان، مسئول و موظف به افشای مظالم و تباهیهای فرقۀ ضاله احساس کرد و بدین منظور کتاب پیشین خود: الکواکبالدریه، را به دلیل دروغها و تحریفات تاریخی بسیاری که در آن وجود دارد فاقد ارزش و اعتبار تاریخی شمرد، و[16] مهمتر از این، کتاب جدیدی با نام «کشفالحیل» بر ضد بهائیت نوشت: «چون عبدالبهاء را خائن ایران، هم از حیث مذهب و هم از حیث استقلال و سیاست شناختم، دل از مهرشان بپرداختم و خود را در زحمت و خطر دیگری انداخته، چند هزار نفر بهائی متعصب را دشمن خود گردانیدم، برای اینکه وجدانم نگذاشت که مؤلفات سابقه خود را الغاء نکرده بگذرم و مانند میرزا ابوالفضل گلپایگانی به سکوت بگذرانم."