خلاصه ماشینی:
"هیچ دیدگاه تجربی غربگرایانهای وجود ندارد که بتواند بینشی عمیقتر از انقلاب اسلامی را ممکن سازد، و دلایل موفقیت آن در ایران، تهدید دیگر رژیمها در جهان اسلام و تقویت اعتراض فلسطینیها در ساحل غربی و غزه را توضیح دهد؟ آیا علوم اجتماعی قادر نیست چشماندازی تطبیقی در اختیار قرار دهد که از طریق آن بتوان به مطالعۀ قضایای این کشورها و جنبشهای غیرمتعارف که اهداف آنان با انتظارات لیبرالی یا مارکسیستی مطابقت ندارد، برآمد؟[1] بنیانگذار انقلاب اسلامی نیز در وصیتنامۀ سیاسی ــ الهی خود انقلاب اسلامی را «تحفۀ الهی و هدیۀ غیبی» معرفی کرده و فرموده است: «شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران از همۀ انقلابها جداست؛ هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزۀ انقلاب و قیام.
»[3] مشابه این ادعا در کتاب «ایران بین دو انقلاب» از جانب یرواند آبراهامیان نیز اظهار شده است: «در دورة سالهای 1320 تا 1332 ــ تنها دوره در تاریخ معاصر که ایران از نظام سیاسی باز برخوردار بوده است ــ نه روحانیت بلکه روشنفکران بودند که تودۀ مردم را در برابر قدرت حاکم سازمان دادند.
یکی از نویسندگان معاصر در نقد تفسیر مارکسیستی از انقلاب اسلامی مینویسد: «آیا نظریه مارکس انقلاب ایران را توجیه میکند؟ در تحلیل تطبیقی کدی از انقلاب مشروطه 1905 ــ 1911 و انقلاب 1977 ــ 1979 پاسخ به این سؤال مثبت است: "نزدیکترین مدل اجتماعی ــ اقتصادی انقلاب در مورد تجربۀ ایران، ظاهرا فرمول مارکسیستی است، بدون هرگونه تفصیل یا جرح و تعدیلهایی که به تازگی بدان افزوده شده است."