چکیده:
در 20 ژوئن،هنگام شرفیابی نمایندگان اتحادیه بحرانزده اروپا(آقایان ژان کلود یونکر و خوزه مانوئل باروسو)آقای بوش تأکید میکند؛ایالات متحد به حمایت خود از یک اتحادیه قدرتمند اروپا در مقام یک شریک ادامه خواهد داد. ورای صورتبندیهای دیپلماتیک،دولت آمریکا در ضدونقیضگوییهای خود دستوپا میزند،چراکه یکجانبهگرایی او(اقتصادی،تجاری و نظامی)با واقعیت چندجانبه جهانی در تقابل قرار گرفته است.سلامت اقتصادی اولین قدرت دنیا،وسیعا به سپردههای پسانداز جهانی وابسته است؛ولی سیاستمداران واشنگتن،ملهم از برتری نظامی خود،با اصل به اصطلاح والا و مقدس دادوستد آزاد که،به صورتی رسمی مورد حمایت قرار دارد،در تضاد قرار میگیرند.آیا این همان چرخش تاریخیای است که در سالهای میان 1914-1880،بر اولین مرحله جهانی شدن سرمایهسالاری،نقطه پایان گذاشت؟
خلاصه ماشینی:
"با این وجود،تأکید بر یک ناسیونالیسم آمریکایی نیرومند-بدان صورت که ساموئل هانتیگتن(مبلغ جنگ تمدنها)،به آن نام اخلاقیات نوین ایالات متحد میدهد -مسیر مسائل تجاری جهانی را از پایه دگرگون کرد:جهانی شدن لیبرالی و درون وابستگی سرمایهداری،با یک سیاست قدرت سلطهطلب که بر هویت خود تأکید داشت،از میدان بهدرشدند.
همان طور که در قرن نوزدهم،لندن مرکز توسعه اقتصاد بازار،اقتصادی مبتنی بر یک نظم سیاسی و تقویت شده به وسیله شبکههای فراملیتی بود،که منفعت خود را در حاکمیت صلح در اروپا میدید؛جهانی شدن در قرن بیست و یکم از ایالات متحد انتظار دارد که هم از یک نظام همکاری سازمانی شده بین دول،و هم از حاکمیتهای لیبرالی که اقتصاد جهانی را اداره میکنند، حمایت کند.
همان طور که خانم کوندولیزا رایس،قبل از انتخابات سال 0002،به وضوح به آن اشاره داشت،مجموعهء نیروهای متحد با جورج بوش،قصد آن داشتند که خود را از قید یک جامعه خیالی جهانی آزاد کرده و گزینه لیبرال را با رها کردن سیاست متزلزل جهانگرایی در سالهای 0991،با ملیگرایی،قدرت قهریه و جنگ جایگزین کنند.
این دو برنامه مستقیما در خطمشی برتری راهبردی ابدی قرار میگیرند که در راهبرد امنیت ملی کاخ سفید(2002)ترسیم شده است؛و در پیکربندی دوباره نیروهای مسلح آمریکا که پیشتر کوندولیزا رایس تمایل خود را در مورد آن ابراز داشته بود،جهت مقابله قطعی با هرگونه نیروی نظامی متخاصم و واکنش سرنوشتساز در برابر رژیمهای یاغی و تهدید از جانب قدرتهای متخاصم،بیان شده است."