خلاصه ماشینی:
"بر همان سیاق و صف آثار و صفات سه گونهء عشق و معشوق نیز در کار حافظ پدیدار است:عشق و معشوق زمینی انسانی،عشق و معشوق عرفانی،عشق و معشوق مثالی کنائی که با مثال روشنتر خواهد: عشق و معشوق جسمانی انسانی *حال دل با تو گفتم هوس است خبر دل شنفتنم هوس است -ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کآغوش که شد منزل آسایش و خوابت درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد اندیشهء آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشاق زد آن چشم خمارین پیداست از این شیوه که مست است شرابت تیری که زدی بر دلم از غمزهء خطا رفت تا باز چه اندیشه کند رأی صوابت *در دیر معان آمد یارم قدحی در دست مست از می و میخواران از نرگس مستش مست *یا رب این شمع شبافروز ز کاشانهء کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانهء کیست *زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست *ای غایب از نظر به خدا میسپارمت جانم بسوختی و به جان دوست دارمت *خوش است خلوت اگر یار یار من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد *گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود پیشیابی به چراغ تو بینم چه شود -قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند -فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامهء تقوا و خرقهء پرهیز -بگشا بند قبا تا بگشاید دل من که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود -خون شد دلم به یاد تو هرگه که در چمن بند قبای غنچهء گل میگشاد باد عشق و معشوق عرفانی *روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست منت خاک درت بر بصری نیست که نیست *راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز اینکه جان بسپارند چاره نیست *این نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست *بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت و ندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت *در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد *دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند *آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشهء چشمی به ما کنند *فاش میگویم و از گفتهء خود دلشادم بندهء عشقم و از هردو جهان آزادم *در خرابات مغان نور خدا میبینم این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم *طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری عشق و معشوق مثالی این نوع عشق و معشوق در اکثریت غزلهای عاشقانهء حافظ حضور دارد."