خلاصه ماشینی:
"چگونه میتوان به تنوع و تکاثر لایههای معنایی که در طول و عرض تاریخ بر کلمهای استوار گشته است ره یافت و پی برد؟ براستی برای استنباط معنی دقیق سه حرف«س»و«خ»و«ن»در این بیت نظامی که پردهء خلوت چو بر انداختند جلوت اول به سخن ساختند چه روشی را میتوان دنبال کرد.
چگونه است که«سخن»بار معنایی منحصر بفردی را در خویش(نه«بر»خویش بلکه«در» خویش)جاری میداد؟اگر«سخن»،چنانکه میگوییم،مولود تاریخیت حضورش و موجودیت متنش باشد،چگونه است که کلمه بار معنوی خویش را در خویش نگاه میدارد؟آیا ارتباط سخن و معنی ارتباط دو عنصر مجزای متقابل است و یا اینکه صرف وجودی کلمه خود عین بار معنوی و تمثیلی آن و جمعبندی کلیهء صور و امکانات القاح و استدراک است؟7خواهیم دید که نظامی خود در این مورد صاحبنظراتیست،اما جهت استدراکی کلیتر از این مقوله به برخی متون قدیم که دال و ناظر بر همین معنی میتواند بود مراجعه میکنیم.
34 (14)در نظر نظامی صرف عالم وجود و نیز عینیت درک وجودی آن خود ناشی از آنچه وی«سخن»مینامد است: جنبش اول که قلم برگرفت حرف نخستین ز سخن درگرفت35 بر این عبارت دو دایرهء تأویل تؤامان ناظر است.
در این بحث مقدماتی فقط بر 4 بیت مجال تأمل است: جنبش اول که قلم برگرفت حرف نخستین ز سخن درگرفت پردهء خلوت چو برانداختند جلوت اول به سخن ساختند تا سخن آوازهء دل درنداد جان تن آزاده به گل درنداد چون قلم آمد شدن آغاز کرد چشم جهان را به سخن باز کرد (همان مرجع،ص 38)."