خلاصه ماشینی:
"خواستهء او برای دستگیری طرف خلافکار تابع اشتیاق او نسبت به عدالت است که وی از طریق انتخاب شخصی خود به آن میرسد(قانون غالبا غریبتر یا فاسدتر از آن است که بتواند عدالت را تحقق بخشد)پس گرچه شاید آنها در جستوجوی عدالت به نحوی تغییرناپذیر موفق شوند،خواستهء آنها غالبا چیزی نیست که در ابتدا به نظر میرسد: تحقیقات معمول کارآگاه معمولا شامل جمعی از مظنونان همیشگی میشود تا جایی که حتی نامتحملترین شخصی را هم دربر میگیرد ولی همتای خشن و بدبین از نظر عاطفی درگیر فرآیند پیچیدهای میشود که در آن حقایق جدیدی بروز مییابد،معنی هرچیزی تغییر میکند:معلوم میشود که مأموریت اولیه صرفا سرپوشی برای مأموریت دیگری است.
روایت و مضمون پیشتر ضمن بررسی نقش قهرمان در اثر اشاره کردیم که بین مضامین فیلم نوآر و مادهء کار خشن و بدبینانهء آن نوعی اخلاقیات نامعین در دنیای مدرن وجود دارد:شاید شخصیتهای اصلی کارکرد قهرمان پراپ را داشته باشند ولی معنایش این نیست که آدمهای خوبی هستند.
بههرحال همواره مسائلی دربارهء قابل اعتماد بودن راوی مطرح میشود: شاید به نظر آید که راویها ما را درگیر تجربهء قهرمان فیلم میکنند ولی این تجربه و شرح به نحوی گریزناپذیر ما را از خود رویدادها دور میکند.
یکی از نمونههای بعدی این روایات ژانری معمول که جا دارد آن را متمایز کنیم،داستان پلیسی است،جایی که پیرنگ به آشکارسازی داستان در چهارچوب روایت پلیسی خشن و بدبینانه میپردازد: هیچ داستانی نیست که بتوان آن را حدس زد،هیچ رازی وجود ندارد،دستکم به صورتی که در داستان پلیسی آشکار باشد ولی علاقهء خواننده محدود نشده است."