خلاصه ماشینی:
"بعد از اوجان استوارت میل از جامعهشناسی سخن میگوید:جامعهشناسی علمی مربوط به جامعه است و به بررسی مناسبات،روابط و پیوندهای نظاممند موجود میان گروهها و افراد جامعه میپردازد و حقایق و واقعیات و ارتباطات درونی و بیرونی موجود در جامعه را مورد بررسی قرار میدهد.
از چه زمان جامعه شناسی هنر راه خود از فلسفه هنر جدا کرد و به عنوان شاخهای مستقل شناخته شد؟تمایز میان این دو چیست؟ دکتر ارشاد:بله،میتوان از ریشههای کهن جامعهشناسی و فلسفه هنر سخن گفت،به گونهای که بسیاری از ریشههای امروزین فلسفه و جامعه شناسی هنر را میتوان در آثار حافظ و مولانا دید.
بنابراین علم از فلسفه جدا نیست و این امر در مورد جامعهشناسی هنر نیز صادق است.
یعنی در عین حال که عبید زاکانی در ایران است و فارسی زبان و هنر شاعری نیز دارد،اما از کل شرایط اجتماعی و تاریخی زمان خودش سخن میگوید.
امروز هنر بیشتر در ابعاد مشهود سخن میگوید و از این رو،تعهدات اجتماعی خود را دارد که البته با شرایط تاریخی متفاوت است.
اگر بپذیریم که هنر نقش اجتماعی دارد،آیا میتوان گفت که فلسفه به این جامعهشناسی هنر به مثابه بررسی مایههای هنر در جامعه قوام معرفتی میدهد؟ ارشاد:پیرو سخنان دکتر مددی عرض میکنم که غرضم از طرح اندیشه افلاطون نقد دیدگاه هنر برای هنر بود و معتقدم که هنر باید کارکرد اجتماعی داشته باشد.
در مورد سؤال شما در زمینه ماندگاری هنر در عین ارتباطش با شرایط سیاسی-تاریخی نیز باید عرض کنم که چرا مثلا ما امروز از هنر فردوسی با این فاصله زمانی لذت میبریم؟زیرا به اعتقاد من فردوسی با دید فلسفی عمیق و تسلط بالایش بر زبان فارسی،واقعبینانه پیرامون خود را مینگرد."