چکیده:
تاریخنگاران از دیرباز حوادث زمان را مینگاشتند.آنان در نقل وقایع،معمولا سیر زمان را مدنظر داشته و بر نگارش جزئیات تکیه میکردند.مورخان دستاورد خود را تحت تأثیر عصر و حکومتها نگاشته و گاه که به تحلیل تاریخ پرداختهاند،از کنار حوادث زمان،بدون دقت و موشکافی در انگیزه ایجاد این جزئیات گذر کردهاند و یا حداکثر تحلیلی مبتنی بر ظواهر داشتهاند؛اما خداوند سبحان در قرآن کریم،به نقل برخی وقایع پرداخته است و در بیان این واقعیتها اجمالا بدون اهتمام به مسیر زمان-از نظر ذکر دقیق زمان وقوع-کلیاتی را بر محور عصرهای پیامبران و امتها بیان کرده است.قرآن کریم با توجه به انگیزهها،کلیات امور را به نحوی پرداخته که با نتایج عبرتآموز،موجب هدایت و تربیت همگانی است. این مقاله سعی دارد در سایه مقایسه نوشتههای تاریخی بشر،با فلسفه تاریخ الهی- که بخش زیادی از متن قرآن کریم است-سبک پردازش تاریخ و شیوه تحلیل آن در قرآن را تبیین سازد.
خلاصه ماشینی:
"برخی کتب تاریخی نیز گاهی بر آن شدهاند که بخشی از عملکردهای گروهی از اقوام، ملل و پادشاهان را تحلیل نمایند لیکن قرآن به گونهای منحصر به فرد این رفتارها را با توجه به انگیزهها و نیات درونی افراد در ضمن نقل و بیان وقایع به تصویر میکشد؛مانند اینکه قرآن کریم در سوره«یوسف»برای تحلیل ماجراهایی که برای حضرت یوسف(ع)اتفاق افتاد،میگوید: «و قال الذی اشتریه من مصر لامرأته أکرمی مثویه...
2-5-تحلیل انگیزهها یکی دیگر از تفاوتهای کتب تاریخی بشر با قرآن کریم در پردازش تاریخ،این است که نوشتههای تاریخی بشر غالبا در انگیزه رفتارهای پدیدآورنده تاریخ،دقت نکرده و نقلها را در هنگام بیان سرگذشتها و داستانها آمیخته با بسیاری از مجهولات و نمیدانمها ترتیب داده است؛لیکن قرآن کریم،نهتنها انگیزه شخصیتها و امتها را بیان داشته،بلکه به تحلیل،نقد و بررسی آن نیز پرداخته است؛زیرا به عقیده برخی از نویسندگان،مورخ جزئی از تاریخ است و تاریخ هنگامی نوشته میشود که بینش مورخ از گذشته،با بصیرت مسائل حال،روشن شده باشد.
(نک به:آیات 911-511)بدین ترتیب دیده میشود که تعبیر«فتشقی»در ابتدای خلقت یک بار به آدم نیز ابلاغ شده بود و او را باخبر کرده بودند که دشمن خود را بپاید تا به مرارت و رنج و تعب زندگانی دچار نگردد و سپس جریان سقوط در ورطه این مرارتها،مبنی بر وسوسه شیطان و آنگاه عصیان آدم، توبه او و هبوط ایشان بیان گردیده است."