خلاصه ماشینی:
"هرچند که در آن زمان بحث بر سر این موضوع که انرژی اتمی در خدمت صلح با جنگ قرار گیرد،بسیار بود(نگاه کنید به بولتن دانشمندان اتمی امریکا 1985)بنابراین وقتی بنیاد ملی علم در سال 1950 بوجود آمد،در کنار آژانسهای دفاعی موقعیت ضعیفتری داشت -وضعیتی که تا به امروز نیز باقی است-به علاوه شانس فراهم کردن یک مجموعهء سیاستگذاری علمی مجزا به وجود آمده بود.
این نکته قبلا در حوزههای دفاعی پذیرفته شده بود اما در رشتههای دیگر کمتر مشخص بود،از این رو گزارش پیگانیول تأکید کرد که مفاهیمی که به وسیلهء سیاست علم مشخص میشوند باید به منظور تحت پوشش قرار دادن پتانسیل علم در جهت کمک به شکلبندی سیاستهای همطراز آن گسترش یابد.
بنابراین پذیرش مشکل تعریفی ساپولسکی آسان مینماید اما ممکن است این سؤال پیش آید که چطور بسیاری از حوزههای فعالیت علمی،آزمایشهای خود را از طریق حد و مرزهای تعریف شدهء دقیق و روششناختی مشخص انجام م دهند؟یا میتوان با تکیه بر کارهای زیادی که در زمینهء جامعهشناسی دانش انجام شده، گفت که مشروعیت فعالیتهای روشنفکرانه،در هر موردی،فرایندی است که به لحاظ اجتماعی مورد بحث قرار گرفته است؟ نیازی به پذیرش بحث بعدی ساپولسکی مبنی بر وجود تمایزی کلیدی در انگارش اولیهء کسانی که مطالعاتشان را سیاست علم مینامند،نیست.
(به ویژه در ایالات متحده و توسط فیزیکدانان،نگاه کنید به آثار گرین برگ 1969)اما در اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60،آنطور که دیدیم این مسئله روشن گردید که منابع نامحدود نیستند و بنابراین توجه به آنچه شورای مشورتی بریتانیا در سیاست علم آن را«مسئلهء اولویتها»نامیده بود،جلب شد و مقولههایی برای انتخاب بین رشتههای علمی شروع به توسعه یافتن کرد."