چکیده:
اسماعیلیان همواره زندگی پنهانی داشتهاند(دوران ستر).آنها به دلایل گوناگونی و از جمله پراکندگی و گستردگی در دورههای مختلف دارای اصطلاحات فراوان و گاه متفاوت با دیگر جایها و با همگیشان خود بودهاند.این مقاله به بررسی اصطلاحات اسماعیلیه در دیوان اشعار ناصر خسرو-حجت جزیرهء خراسان-و نیز آثار منثور او پرداخته است.افزون بر واژههایی مربوطه به«مراتب دعوت»که در بیشتر شاخههای این مذهب پذیرفته یا شناخته شده است،اصطلاحاتی را نیز که ممکن است مورد توافق دیگر شاخههای آن نباشد،و در آثار منثور و اشعار ناصر با تأکید و بسامد بالا آمده است؛بررسی کردهایم.
خلاصه ماشینی:
"امام به معنای پیشوا و مقتدای دینی: بحر است علم را به مثل فرقان وز بحر علم امام چو جیحونست (752-61) و نیز در اشعار زیر آمده است: 15-49/9-49/1-89/31-311/6-021/8-951/6-951/21-702/31-802/71- 902/81-122/11-3222/31-842/1-782/11-763/91-054/42-054/9-454/12- 754/8-394/61-21 امام کردن:به معنای اقتدا کردن: گر آب روی همی بایدت قناعت را چو من به نیک و بد اندر امام باید کرد (951-6) و در موارد زیر منظور از امام،همه جا مستنصر است: امام-مستنصر،341 ب 512/32 ب 12/81 6 ب 8 امام الانام،36 ب 91 امام ابن الامام ابن الامام،463 ب 9 امام اللوا،931 ب 41 امام تمام جهان بو تمیم،36 ب 12 امام جهان،51 ب 81 امام حق،66 ب 181/6 ب 293/8 ب 411/8 ب 9 امام خلق عالم بو تمیم،591 ب 02 امام روزگار،151-7 امام زمان(-زمانه)،71-29/9-931/41-931/61-341/71-112/02-242/4- 152/2-644/8-474/11-7 امام عصر(ع)،271 ب 52 امام میامین،531 ب 81 امام جلال،173-293/91-6 و سرانجام موارد دیگری که امام را غیر از مستنصر آورده است: حیدر امام تست و شبر وانگهی شبیر،501 ب 3 سه امام(شافعی،مالکی،حنفی)،311 ب 3 می و قیمار و لواطت به طریق سه امام مر ترا هر سه حلالست،هلا سر بفراز خواجه امام:امام ناصبی را به صورت استهزاء به کار برده است(باید یادآوری کرد که گاه ناصر ترک ادب شرعی کرده است و امروز اینگونه سخنها قابل دفاع نیست) گوید:سخن نباید از رافضی شنودن کرد این حدیث ما را خواجه امام تلقین (732-31) (1-6)اساس و وصی علی مان اساس است و جعفر امام نه چون تو ز دشت علی جعفریم (505-61) ناصر،اساس را حضرت علی(ع)میداند و در بیت دیگری نیز میگوید: تا اساس تنم به پای بود نرم جز که بر طریق اساس (934-01) و نیز اساس راه همراه با مراتب دیگر فرقه اسماعیلیه در یک بیت آورده است: فضل سخن کی شناسد آنکه نداند فضل اساس و امام و حجت و مأذون (01-3) او از‘‘وصی‘‘هم مکرر نام برده است: گر گفتم از رسول علی خلق را وصیست سوی شما سزای مساوی چرا شدم؟ (931-22) سپس وصی را اینگونه توصیف میکند: شرف خیر به هنگام پدید آید ازو چون پدید آمد تشریف علی روز غدیر بر سر خلق مرو را چو وصی کرد نبی این به اندوه در افتاد ازو و ان به زحیر ..."