چکیده:
پروین اعتصامی،فرهیخته دخت یوسف اعتصام الملک آشتیانی،بانوی اول شهر فارسی و از چهرههای جاویدان ادب ایران زمین است،سخنش در عین سادگی،تحسینبرانگیز است،رسالت و اصالت،دو اصل اجتنابناپذیز او در کار شاعری است،پروین هیچگاه از سر تفنن شعر نمیگوید،زبان پخته و بیان سختهء خویش را در قالب شیواترین سرودهها و به منظور اشاعهء نابترین احساسات بشری به کار گرفته و عمر کوتاه خویش را سخاوتمندانه در راه اعتلای انسان و گسترش انسانیت به پایان رسانده است. در این مقاله،سعی شده بدون هیچگونه پیش داوری و اغلب با تکیه به سخن شاعر،بنمایهء واقعی شعرش شناسایی و به صورتی مستند معرفی گردد.امید که تلاش ناچیز حقیر در تحلیل بنیادین شعر و شخصیت پروین راهگشا باشد.
خلاصه ماشینی:
"ای خوش از تن کوچ کردن،خانه در جان داشتن روی مانند پری از خلق پنهان داشتن همچو عیسی بیپر و بیبال بر گردون شدن همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن بندهء فرمان خود کردن همه آفاق را دیو بستن قدرت دست سلیمان داشتن سربلندی خواستن در عین پستی ذرهوار آرزوی صحبت خورشید رخشان داشتن81 همانطور که قبلا گفته شد،پروین با اکثر آثار کلاسیک ادب فارسی مأنوس بوده و دیوان بسیاری از شعرای صاحبنام را با دقت خوانده و از بسیاری از آنها در هنر خویش آشکارا تأثیر پذیرفته است و همین اندوختهء گران و ارزشمند است که او را با وجود سن کم،در میان همگنان ممتاز کرده است،اینک به نمونههایی از این تأثیر آشکارا بهطور گذرا اشاره میکنیم: همانند ناصرخسرو که معتقد بود: خنده از بیخردی خیزد،چون خندم چون خرد سخت گرفته است گریبانم91 شوخی و خنده را محکوم کرده؛میگوید: چرا با هزل و مستی بگذرانی زندگانی را چرا مستی کنی و هوشیاران را بخندانی02 در جای دیگر،در قطعهء بلندی با عنوان«درخت بیبر»دقیقا پا جای پای ناصرخسرو گذاشته و همچون حکیم یمگان که معتقد بود: بسوزند شاخ درختان بیبر سزا خود همین است مر بیبری را12 میگوید: آن شاخ که سر برکشد و میوه نیارد فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار22 گاهی،حتی با اقتباس وزن و قافیه به سراغ او رفته و الحق به شایستگی از عهدهء کار برآمده است،به گونهای که هر خوانندهء شعرشناسی میپذیرد که صرف نظر از فضل تقدم که در آن شکی نیست،قصیدهء وزین پروین با مطلع: ای دل عبث مخور غم دنیا را فکرت مکن نیامده فردا را32 از قصیدهء ناصرخسرو با مطلع: ای روی داده صحبت دنیا را شادان و برافراشته آوا را42 چیزی کم ندارد."